-
دوستون دارم:) (رمز همون قبلیه:) )
20 آذر 1394 02:05
-
شما واقعا خوبین...
18 آذر 1394 03:54
این چند وقته با آدماى جالبى همراه شدم.این که میگم جالب یعنى اصولا آدمایى که نسبتا به گروه خون من نمیخورن.اما مثل هر روز و همیشه!، سعى کردم فکر کنم که اینم یه نشونه س.اصلش این که، این که الان که واقعا از زور خواب چشمامو نمیتونم باز نگه دارم اومدم اینجا که بنویسم، به خاطر همین بود که فقط بگم این آدما آدماى عجیبى هستن....
-
قضاوت کنیم یا نکنیم؟!
17 آذر 1394 23:16
یکى از جالب ترین اتفاقاى این چند روزه این نگرانى ى بوده که دوست گرام داشته بابت این که من نباید مثل سایر پزشکا مغرور باشم! خیلى خیلى برام مهمه که نظرتون رو راجع به این پست بدونم.به محض این که خوندینش و بعد از یه کمى تفکر تو این زمینه خواهشا نظرتون رو بگین... این اتفاقى که این چند روزه خیلى رسانه اى شده، راجع به یه...
-
Never forgive u!
14 آذر 1394 16:52
من اگه روزى اومد ، که میتونستم از این مملکت برم، و نرفتم، احمقى بیش نیستم غربت رو هزار بار ترجیح میدم به معاشرت با مردمى که افتخارشون خوردن گوشت همدیگه ست.و احترام گذاشتن واسه شون به اندازه ى سوراخ جوراب پاى مورچه! هم ارزش نداره من اگه روزى تونستم از این جا برم، و نرفتم، هرچى خواستید بهم بگید.چون صدردصد عقلم زایل...
-
کُلد استاپ!
13 آذر 1394 19:10
سلام.این دومین روزیه که سرما خوردم.فکر میکردم خیلى قوى تر از اینا باشم که تو این هواى پاییزى سرما بخورم.اما خب حادثه خبر نمیکند.مادر جان سفارش دادن سوپ موغ درست کنم و بخورم.منم از فرط تنبلى!! به جاش میخوام تخم مرغ آبپز کنم و با کره و مایونز و اینا نوش جان کنم.البته تنبلى نیست فکر کنم بیشتر آدم لج میکنه موقعى که مریضه...
-
من دیگه منتظرت نمیمونم...
12 آذر 1394 21:36
سلام ارى جان.نهایت دل تنگى من این بوده که حداقل دو سه ماهیست که هیچ خبر ازت نگرفته ام.حالت خوب است؟رو به راهى؟این گریتینگ هاى مسخره ى هر روزى را که ولش کنیم برود به درک.یک کمى هم من از خودم میگویم. ارى جانم.از اون جایى که دوز کتابِ خونم به صفر میل کرده، دچار یک نوع تکرار مزخرف شدم توى این روزها.مثل این که شیب زندگى ام...
-
فانتزى طور!
12 آذر 1394 21:09
شاید هم عجیب باشد ولى دلم یک چاى داغِ داغ خواست، در یک هواىِ سردِ سرد، در یک کافه ى آشنا، در کنار یک آدمى که سر تا پایش ناشناس است... پ.ن : خدایا به من یک عالمه صبر زیاد بده...
-
[ بدون عنوان ]
11 آذر 1394 18:09
ع بهم میگفت اصلا بهت نمیاد ناراحت باشى!دیدم آره راست میگه.من همیشه اون آدم قویه بودم که به همه روحیه میداد.الانشم هستما.اما راستش، معمولا حواسمون به اینجور آدما نیست.حواسمون نیس که اونا هم ممکنه یه وقتى خیلى رو مود نباشن.با خودمون میگیم اون که گلیمشو از آب میکشه بیرون خواستم بگم این که یه جورى شده، که تقریبا من هر وقت...
-
دلى رو که شکستین، لااقل تیکه هاشو جمع کنین!
11 آذر 1394 17:49
چرا عذرخواهى کردن براى ما انقدر سخته؟!!!چرا وقتى از اعماق وجودمون هم میدونیم که اشتباه کردیم، باز هم اصرار داریم که غرورمون رو حفظ کنیم؟!از بچگى یادمون ندادن؟یا خودمون باید میرفتیم سراغش؟غرور لعنتى!چرا اصلا نمیتونیم بشینیم جلوى هم، واسه یه بار هم که شده مشکلاتمون رو حرف بزنیم؟!حلشون کنیم... آخه چند تا شخصیت دارى؟؟؟دلم...
-
[ بدون عنوان ]
4 آذر 1394 00:05
ناامیدکننده س.اما دارم کم کم به این نتیجه میرسم که نوع بشر، فقط یه تناوب نه چندان مرتب از احساسات مختلفه.اشتباه میکنم؟خب حقیقتش امروز حالم خیلى خوب بود.قبل از این که س بهم زنگ بزنه.منم خواستم پشتش باشم.قوى باشم.قوى بودم.بودم؟
-
صبح زود!
29 آبان 1394 07:07
گفته بودم که من آدم خیال پردازى هستم.خوب یا بد...رویه اى بود که از یک زمانى براى زندگیم در نظر گرفتم تا حسى مثل حسرت سراغم نیاد.تقریبا موفق هم بودم.اما میدونین چیه؟با عرض معذرت ، مثل نشخوار کردن چندباره ى یه غذا میمونه.نمیدونم شنیدین یا نه، اما مغز ما بین تخیلاتمون و چیزهایى که میبینه خیلى نمیتونه فرق قائل بشه!در واقع...
-
ما آدم هاى مهربان!
26 آبان 1394 13:22
ما آدم هاى مهربان، چه مان مى شود که وقتى پشت فرمانیم به راننده ى دیگرى که از قضا پلاک مخصوص معلولین هم دارد! میگوییم چلاق!!!؟؟؟؟؟ما آدم ها چه مان مى شود واقعا؟؟؟ بعد از مدت ها که تو وب کسى کامنت نمیذاشتم(به دلیل تنبلى!) رفتم به وب یکى از دوستان و چیزى رو که دیدم باور نکردم.واقعا ما آدم ها چه مان مى شود که یادمان مى...
-
فرداى ما
24 آبان 1394 09:34
این آهنگ رو گوش بدین...(لینک دادن با گوشى تو بلاگ اسکاى مشکلات داره.لینک رو تو پى نوشت میذارم...) قبلاترها فکر میکردم که آدم ها میتونن جاى خالى بقیه رو پر کنن.اما الان دلم میخواد به این نتیجه برسه که نه!هیچکس نمیتونه جاى تو رو پر کنه... مسئله اینه که دیگه روزهاى دلگرفتگى رو باید با چى پر کرد.میخوام از قوانین سرپیچى...
-
همون قبلیه:)
21 آبان 1394 13:14
در ادامه ی ویدئوهای TED که دیشب دیدم یه مطلب جالبی بود که دوست دارم واسه شما هم بگم. یه مطالعه ای انجام داده بودن روی یه تعداد زیادی آدم(هزار تا مثلا).بعد از نصفشون خواسته بودن که حدسشون رو از میزان تغغیراتشون (تو زمینه های مختلف شخصیت ، شغلی ...) تا 10 سال آینده بگن.از بقیه هم خواسته بودن که میزان تغییراتشون رو تو...
-
تنها اتفاق ثابت این دنیا، تغییر است!...
21 آبان 1394 03:07
ساعت ٣ شب نگرانى بزنه به سرت!نمیدونم این خوبه یا بد.که یهو تب علوم پایه بیاد سراغت.و این حقیقت که وقت عزیزت رو تا الان پروندى رفته... ساعت ٣ شبه و من ٥-٦ تا از صحبت هاى TED رو دیدم.که الان خواب بزنه به سرم.کى این لحظه ها برمیگردن مگه؟ میگفت یه جورى زندگى کنین که پس فردا بچه تون اومد گفت "من یه رویا دارم!"...
-
حال همه خوبه فعلا.شکرت خدا:*
20 آبان 1394 12:08
١- تو خونه.جلوى آینه.با همون لباس بافتم که موقع کنکور میپوشیدم.این آسمان همون آسمانه؟آسمانى که هیچ کس رو نمیشناخت.نه س نه میم ها نه الف ها نه حتى ع.آسمان روزهایى که ابرى نبودن.یا اگه ابرى هم میومد ، زود میگذشت.همون آسمانى که هر شب مینشست و با خدا حرف میزد.به مزخرفات کتاب راز فکر میکرد.همون آسمانى که سنگ صبور خواهرش...
-
بین بیدارى و مرگ!...
18 آبان 1394 14:22
من اون سیبى هستم که میندازنش بالا هزار تا چرخ میخوره تا بیفته پایین:دى این ٢ هفته ى سخت اگه بگذره و نمیرم، قوى تر میشم:) یه کم باید بابرنامه تر باشم:) اینجورى دیگه حله.فردا هم که اگه برم خونه عالى میشه.کاش چهارشنبه کلاس نداشته باشم... اگه حال داشته باشم (و ایضا وقت:) ) یک پست بلندبالا مینویسم اینجا:) دلم از این پستاى...
-
[ بدون عنوان ]
18 آبان 1394 01:13
هرآنچه که آدمى را نکشد قوى ترش میکند. نیچه اگر تو نباشى، من نمیمیرم.فقط قوى تر میشوم!همان قوى ى که نبودم!
-
چى شد که قرار شد پزشک بشم؟!(رمز قبلى!)
16 آبان 1394 03:13
-
تقصیر خودته!
16 آبان 1394 02:29
دلم یک تعطیلىِ زیاد میخواد مثلا یونى رو تعطیل کنم برم شمال هیچ کس هم نباشه که زنگ بزنه بگه برگرد کلا فکر نمیکنم کسى هم زنگ بزنه حالا از بدبختى من همین بس که الان باید بشینم واسه فردا به اندازه ى ٢٠ صفحه متن ثقیل بخونم:( الان؟ساعت ٣ شب؟؟؟:( این رقابت الکى هم ما رو کشته!!!
-
سرمان شلوغ شده:(
15 آبان 1394 15:16
یه هفته ى دیگه هم تموم شد.باورم نمیشه ٦ ماه گذشته.باورم نمیشه عمر انقدر زود میگذره... بگذریم حالا... ترم دوم کلاس گیتارم هم شروع شده.آهنگا دارن قشنگ تر میشن.انقدر معتاد شدم که بشینم ٢ ساعت گیتار بزنم در حالى که تموم کاراى دیگه رو ایگنور میکنممم:( تو تلگرام یه چَنِلى رو یافتم که آهنگاى فوق العاده میذاره.همراه تاریخچه ى...
-
به وسعت نام خواهر!
14 آبان 1394 18:22
چرا ما انقد از هم دوریم؟ چرا اونى که مشکل داره منم؟ چرا میگى هستى اما نیستى؟وقتى باید باشى نیستى؟چرا نمیتونم با تو درد دل کنم؟چرا واسه میم یه عالمه اعتراف کردم.گفتم دیکه هیچکس نموند واسم.چرا اون لحظه به تو فکر نکرده بودم؟؟ چرا حسى بهم میدى که خوب نیستم؟ چرا میگى دلتنگیمو باور نمیکنى؟ چرا حس میکنم خیلى دوریم از هم؟دور...
-
وقتى تنهام، پیشم باش.
14 آبان 1394 14:12
یه شب بارونى که تموم سفره ى دلت رو باز کنى.از سرما بلرزى اما دلت گرم بشه. حس داشتن یه دوست.حس غیر قابل وصفِ تنها نبودن. حس جمله ى "تو چقدر خوبى" حس جمله ى "بهم حس خوب میدى" حس این که یکى تو رو فهمیده باشه.مطمئنم که حسش غیر قابل وصفه... حس مهم بودن. درجه ها رو کنار گذاشتن.حسِ "بودنِ"...
-
Memories......
14 آبان 1394 14:02
فکر کن یه روزى اینجا رو بخونى کادوت مبارک عزیزم:) دلم واسه ت خیلى تنگ میشه.....
-
رمز همون قبلى...
14 آبان 1394 13:54
-
الکى!
10 آبان 1394 09:16
یه وقتایى هم باید کلاس اول صبح رو تعطیل کنى بگیرى بخوابى........ پ.ن : موضوع مقاله اى رو که با استاد برداشتم دوست نداشتم.این شد که عوضش کردیم:) بسى خوشحال:) پ.ن ٢ : عاقا حقیقتش من در ایمیل زدن به اساتید سررشته اى ندارم.دوستانى که در جریانن بگن باید با چه لحنى بنویسیم:دى مثلا از من بعید نیس یه وقتى بنویسم سلام استاد...
-
همون رمز قبلى.........(عصبانى)
9 آبان 1394 22:13
-
تجربه مثلا:دى
8 آبان 1394 12:29
اگه علاقه اى داشتین بخونین.نخوندین هم ضرر نکردین.راجع به همون تحلیله که گفتم:) راجع به این تحلیل رفتار متقابل در یک پست جداگانه توضیح میدم(یعنى همینجا:دى) در این حد بدونین فقط! که از اونجایى که بچگى ما بر بزرگىِ! ما تاثیرگذاره، بنا به تجربه هاى کودکى، در سطح ناخودآگاهمون یه سرى پیش نویس هایى شکل میگیره که بهش میگن...
-
کل اگر طبیب بودى...
8 آبان 1394 12:27
یعنى میشه پیشنهاد بیرون رفتن صبح جمعه با دوستاتو رد کرده باشى ولى بعد عین چى پشیمون شده باشى ولى کار از کار گذشته باشه و بنابراین یک ساعت بمونى توى رخت خواب چون برنامه ى ذهنى روزانه اى ندارى؟بعله باید عرض کنم که میشه.و همین طور میشه که دو تا وویس خوشگل راجع به "تحلیل رفتار متقابل" از دوستت هدیه گرفته باشى.و...
-
بفرمایید تا یکى از شاهکارهاى دوستان عزیزمون رو شرح بدم براتون:دى
7 آبان 1394 22:03