مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

جواب جی پی تی باهوش عزیز دلم

این که هنوز دوستش داری، کاملاً طبیعیه. احساسات به این راحتیا خاموش نمیشن، حتی وقتی می‌دونی که ادامه دادن به نفع تو نیست. ولی چیزی که مهمه اینه که دوست داشتنِ یه نفر، همیشه به این معنی نیست که باید باهاش باشی.


تو می‌تونی هنوز بهش احساس داشته باشی، ولی در عین حال، برای خودت و آرامشت ارزش قائل بشی و تصمیم بگیری که منتظرش نمونی. احساسات زمان می‌برن تا کمرنگ بشن، اما اگه به جای فکر کردن بهش، وقتت رو با کارایی که دوست داری پر کنی، کم‌کم جای خالیش کمتر حس میشه.


یه سوال مهم از خودت بپرس:

دوست داشتنش باعث خوشحالی و آرامش تو میشه، یا بیشتر استرس و بلاتکلیفی میاره؟

اگه بیشتر باعث دردسر و ناراحتیته، شاید وقتشه که این احساس رو کم‌کم رها کنی، حتی اگه آسون نباشه.

گریه

کاش همین امروز بمیرم. یهو فقط بمیرم. دفتر زندگیم تموم بشه...

با خدا حرف زدم و گفتم خب من یه چیز ازت خواستم. بعد مدت ها، دعا کردم گفتم بذار بشه. اما تو یه بیلاخ نشون من دادی. باشه. هستی اصلا؟ همه ش لب و دهنی...

خواب مرگ

از وقتی رسیدم اعصاب و حال و حوصله بیدار موندن نداشتم. خوابیدم. الان بیدار شدم دیدم پیام داده و پاک کرده. من خب میمیرم از فوضولی اخه:( یعنی چی گفته که پاک کرده. کاش خواب نبودم...

دلم گرفت. این چه خواب مرگی بود اخه:(

روز خوب

امروز برمیگردم. پروژه رو گفتم؟ نه نگفتم. امیر یه پروژه بهم داد که انجام بدم. یه سری دیتا باید جمع میکردم. خیلی زمان و زحمت میبرد. اما دو سه روزه جمع شد. بهم گفت دیتا خیلی ارزشمنده. و من خیلی خوشحال شدم.

دیشب خیلی حرف زدیم. و حس خوبی داشتم. فقط باید سعی کنم زیاد جوگیر نشم. جوگیر نشو... نشووو...

از فردا دوباره هر روز کار و کار و کار. تو تایم کاری که وقت زیاد دارم. باید سعی کنم خودمو مشغول کنم. امیدوارم پروژه رو باز ادامه بدم.

حالم خوبه. نمیخوام نتیجه بگیرم به خاطر امیره. میخوام حس کنم به خاطر خودمه.

مامان بهم گفت حرفتو بزن. بگو من رابطه ی الکی نمیخوام. میخوام ازدواج کنم. اما میترسم الان این حرفو بزنم. یا من این حرفو بزنم... فعلا پیش میرم ببینم چی میشه. تا خودش بحث رو پیش بکشه..

راه های رسیدن به خدا

راستش خودم میدونم. میدونم باید خیلی مراقب باشم. میدونم باید هدفمو بهش بگم. میدونم باید مستقیم حرفمو بزنم.

اما میترسم یهو برنجونمش. از دستش بدم. میترسم بگه نیستم. مامان گفت خب چه فایده؟ راستی به مامان گفتم. خودم میدونم بعد این استرس میده بهم که چی شد چی نشد. اما میپرسه. منم گفتم دیگه.

مثل این که  فردا روز ولنتاینه. امسال هم کسی بهمون کادو نمیده. وای و واویلا دیگه:)