مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

154

خسته شدن که شاخ و دم نداره...وقتى خسته شدى از درس خوندن و دلت میخواد با یکى حرف بزنى و از بد روزگار هم هیچکس خونه نیس...

پ.ن : هنوز اولشه و اوضاع من اینجوریه...واى به حال بعدا تر ها:(

پ.ن ٢ : من عاشق اون لحظه اى ام که قبل از امتحان با خودت میگى دیگه خوندن و نخوندن من فایده نداره...بعد کتابو میذارى کنار!اما متاسفانه این لحظه واسه من دقیقا وقتیه که یکى از مراقبا به زور جزوه یا کتابو از زیر دستم بکشه ، که "امتحان داره شروع میشه دیگه بسه!"

نظرات 2 + ارسال نظر
آدم 5 دی 1394 ساعت 01:29 http://autumn-girl.blogsky.com

من دانشجوی پرستاری میشم اگه واحدا میخونه تا بیام امتحان بدم؟!؟!؟
من راضی تو هم راضی....والا!

من راضى تو راضى مراقبا ناراضى
دچار فرسایش روحى شدم به خدا از دست این امتحان

آدم 5 دی 1394 ساعت 00:52 http://autumn-girl.blogsky.com

واااای چقدر دلم برای حتی امتحان دادن تنگ شده برای همین لحظه های دم امتحان....
من نیمسال دو قبول شدم و این نیمسال عملا یک عدد بیکار بودم:(((((
من دلم درس و امتحان میخواااااااد

آخ آخ بیکارى خیلى سخته آره:(
اما امتحانم بدهههه
یکى از یکى بدترن
معامله کنیم.بیا جاى من امتحان بده.من کاملا راضى

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد