آدم باید سعى کنه هر روزش بهتر از دیروزش باشه!چقد کلیشه اى!اما من واقعا میخواستم امروزم بهتر باشه
وقتى یکى یه جورایى شما رو میشوره میذاره کنار!، سخته که آروم بمونین.سخته که انتقادپذیر باقى بمونید!
نتیجه بحث این شده بود که من آدم متوقعِ خودخواهى هستم.و الان به درجه اى رسیدم که قبول دارم که هستم...ولى واقعا نمیدونم باید چیکارش کنم.شاید بى ادبانه برخورد کردم با اوشون! تو این مدت....
واقعا الان نمیدونم واسه بهتر شدنم تو این زمینه چیکار میتونم بکنم.فعلا درمان موضعى! رو شروع میکنم.یعنى تو اولین تلاش سعى میکنم تو برخورد باهر آدمى برآیندى از اون و خودمو در نظر بگیرم.....که در نتیجه توقعاتم ازش زیاد نباشه..
ای متوقع خودخواه!
ای خودخواه متوقع!
ای کسی که تنها به خود میاندیشی و تنها از خود پیروی میکنی!
ای کسی که سطح توقعاتت از دیگران بالاست!
ای شسته شدهی تمیز!
اصن حدیث داریم میگه: کسی که متوقع خودخواه است مجرم نیست! بلکه بیمار است :دی
همین که اینارو قبول داری خودش خیلیه! پس ینی میتونی زودتر رفعشون کنی (اگه واقعا اینجوری باشه و این بیماریها رو داشته باشی :دی)
مثلا میشه بگى اى کسى که دیگرانو در خدمت خودت میگیرى:((( [حرف اوشون!]
شسته شده ى تمیز خوب بود:)))
یکى از دلایلى که قبول کردم در واقع این بوده که سعى کنم خودخواه نباشم.پس باید حرف دیگران واسه م مهم باشه.پس حتما این حرفا درسته.پس باید قبول کنم.این فرآیندش بود:(
همینقدر هم خیلی سخته
آره حداقل اینکه قبولش کردم:)
اگه مطمئن شدی که درست میگه فقط تکرارش نکن همین...
+به قول دیالوگ آناتومی گری تو یکی از قسمتاش:
اگه کار بدی انجام دادی دلیل نمیشه که خودتم آدم بدی باشی:)
نه آدم بدى نیستم (یادم اومد بهم گفته بود خودشیفته هم هستم:دى)
سعى میکنم تکرارش نکنم.اما انگار که ناخودآگاهه.یه سرى چیزا واقعا دست خودم نیست.اما سعیمو میکنم...:)