جنون گرفته ام
جنون گرفته ام از کارهاى نکرده و راه هاى نرفته ام
جنون گرفته ام از بودنم و نبودنم و نبودنت
این سرگیجه تمام تقلاى تنم براى زندگى بود
قرص نمیخواستم عزیز من
یک نگاه تو کافى بود
که براى همیشه بمیرم
نه اینجورى نمیشود عزیزِ من
اینجورى نمیشود که هم خدا و هم خرما
اینجورى نمیشود برسى به آن نقطه ى پرواز
نگاه کن که کبوترها بهانه ى پرواز نمیخواهند
کسى را بهانه نکن!