مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

١٥٧ : اى پادشه خوبان...

یه شعر قشنگ

همینجورى

از اینایى که یهو یاد آدم میاد

تقدیم به شما

تو ادامه مطلب:)

 پ.ن : من خیلى وقت بود حافظ نمیخوندم.اینم از برکات وجود همون دوستاییه که تو چن تا پست قبل گفتم

پ.ن ٢ : فکر کنم تو این ایام امتحانا بلاگ اسکاى جان به پام میفته که دیگه بسه انقدر پست نذار.حوصله سر رفتگیه دیگه:دى

پ.ن ٣ : راستى شعره رو کاملشو حفظ نبودم من.اما واسه شما کاملشو گذاشتم؛)

 ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی

دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
دیشب گله زلفش با باد همی کردم
گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی
صد باد صبا این جا با سلسله می رقصند
این است حریف ای دل تا باد نپیمایی
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی
یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی
ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی
ای درد توام درمان در بستر ناکامی
و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی
فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست
کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی
زین دایره مینا خونین جگرم می ده
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی
حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد
شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی
نظرات 3 + ارسال نظر
آدم 5 دی 1394 ساعت 21:42 http://autumn-girl.blogsky.com

انقده دلم میخواد تمام چیزایی که اون روز سر کلاس یاد گرفتمو برات بگم...اما راستش اینجور حرفا مال وقتاییه که یه خیابون بلندو با یه آدم دلی تا تهش پیاده بری و از این حرفا بگی....هر موقعیتی غیر از این اثر حرفو اونجوری که باید نمیذاره به نظرم!!!

حیف شد خلاصه
+ترجیحا بارون نم نم هم بیاد!

دلم هوس کرد یه خیابون بلندو با یه آدم دلى تا تهش پیاده برم:(
چقد هوس میکنه دل من

آدم 5 دی 1394 ساعت 15:14 http://autumn-girl.blogsky.com

بذار خودم برات بذارمش :)


دیشب به سیل اشک ره خواب می‌زدم
نقشی به یاد خط تو بر آب می‌زدم
ابروی یار در نظر و خرقه سوخته
جامی به یاد گوشه محراب می‌زدم
هر مرغ فکر کز سر شاخ سخن بجست
بازش ز طره تو به مضراب می‌زدم
روی نگار در نظرم جلوه می‌نمود
وز دور بوسه بر رخ مهتاب می‌زدم
چشمم به روی ساقی و گوشم به قول چنگ فالی به چشم و گوش در این باب می‌زدم
نقش خیال روی تو تا وقت صبحدم
بر کارگاه دیده بی‌خواب می‌زدم
ساقی به صوت این غزلم کاسه می‌گرفت
می‌گفتم این سرود و می ناب می‌زدم

خوش بود وقت حافظ و فال مراد و کام
بر نام عمر و دولت احباب می‌زدم

وایییى کلى زیاد مرسى:)))
البته این فکر کنم سنگین تر از اون قبلیه باشه
دوسش داشتیم
آخر یه کارى میکنم بیاى تحلیل کاملش هم برام بذارى

آدم 5 دی 1394 ساعت 15:12 http://autumn-girl.blogsky.com

من یه غزلشو خیلی دوست دارم....تصویر سازی و فضاسازی عاشقانه اش بی نظیره....تو کلاس حافظ شناسی که میرم تحلیلش میکرد استادمون:

همون که با این مصراع شروع میشه:
دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم.....

حتما بخونش.....فوق العادست.....

حتما:) مرسى:))
من عاشق این فعال بودن خودم و خودت شدم:دى

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد