مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

٣٧٨

یه جورِ خاصى از ترس هست، که فقط یه وقتاى خاصى دچارش مى شم.مثلا وقتى یه نفر هوار مى کشه سر یه نفر دیگه، یا وقتى یه آدمى بى دلیل عصبانى مى شه ازم، یا وقتى احساس مى کنم راننده تاکسى داره عجیب رفتار مى کنه و دستم رو سریع مى برم سمت اسپرى داخل کیفم.دقیقا یه نوعِ خاصى از ترسه که مثل خوره مى مونه.یه مدتى حداقل هست باهام.تا این که بتونم بفهمم و درک کنم و هضم کنم...

احساس حماقت مى کنم و این خوب نیست.احساس مى کنم هنوز خیلى خیلى بى تجربه ام.احساس مى کنم نباید به هر آدمى اعتماد کنم...

پ.ن : زهرا چرا کامنتاتو بستى.شاید یکى کارت داره خب!!حداقل اون نیمچه کامنت دونى رو مى ذاشتى بمونه:))