-
٢٣١
22 فروردین 1395 06:52
به یه سرى چیزا هیچ وقت حسودیم نشده.به قیافه آدما حسودیم نشده.به پولشون حسودیم نشده.تو زندگیم زیاد غبطه نخوردم واسه زندگىِ کسى.اما به خودِ قدیم ترهام خیلى حسودیم شده.همین الان به خودِ یک سالِ پیشم حسودیم شد.به خودم که بدون هیچ دغدغه اى قدم هاى زندگیم رو برمیداشتم.تصورم این بود که همیشه همین جورى میمونم.حتى تو ذهنم هم...
-
٢٣٠
21 فروردین 1395 07:25
سلام ارى جان مدتى بود یادم رفته بود که ما آدم ها چقدر موجوداتِ بى کسى هستیم.که چقدر تنهاییم.مدتى بود فکر میکردم که آدم ها اگر قولِ i'll be there for u مى دهند، واقعا هم آن موقعى که باید هستند...مدتى بود امید الکى بسته بودم به آدم هاى زندگیم... ارى جان یک بار براى همیشه این رو براى منِ فراموشکار دیکته میکنم که فقط خودش...
-
٢٢٩
20 فروردین 1395 01:03
اى بابا اى بابا...میخواستم از این همسایه هاى بى فرهنگمون بنویسم که با صداى آهنگشون رسما خواب رو از سرِ ما ربودن!خواستم غرغر کنم از این که واقعا درکِ بعضى مسائل از عهده ى مغز بعضى ها خارجه...اما سعى میکنم این سردردم رو ایگنورش کنم و از چیزاى دیگه بنویسم.مثلا این که یه دوره ى جدیدى از تحصیلمون شروع شده.یا هم این که این...
-
٢٢٨
11 فروردین 1395 14:05
من، مثل آلیس، انگار وارد سرزمین عجایب شده بودم.راست میگفت که حتى به قضیه فکر هم نکرده بودم.اما الان احساس میکنم وارد دنیاى دیگه اى شدم.دنیایى که اونقدر برام ترسناک هست، که بر خلاف همیشه، ریسک کردن رو بذارم کنار، محتاط بشم، و منتظرِ عوض شدن شرایط بمونم...منتظر عوض شدنِ حسم بمونم. و البته من بهترین تصمیم رو گرفتم.هیچ...
-
٢٢٧
10 فروردین 1395 01:06
من هر دو تون رو از ته دل دوست دارم.و دیدن ناراحتیاتون ناراحتم میکنه.این دو تا جمله رو باید بنویسم این جا، بلکه ثبت بشه.و در کنارش ، این حجم دل تنگیم رو هم از بین ببره. باید قوى باشم:) انقدر قوى که دلم نلرزه از این دوریمون:) انقدر قوى که بهم افتخار کنین:)
-
٢٢٦ : حال خوب:)
29 اسفند 1394 14:30
خوشحالم.که به یک جایى در زندگیم رسیده ام! که بیام اینجا و این هایى که در ادامه میخونید رو بنویسم:) من از آدم بزرگ هاى زندگیم (یعنى اون هایى که بزرگتر از من هستن:) ) درس بزرگى رو یاد گرفتم.شاید خیلى واضح ، اما براى من مهم و بزرگ.شاید هم اصلا نشه اسمش رو گذاشت درس!اما به بهترین نحو ممکن یاد گرفتم.این که آدم هرچقدر که...
-
٢٢٥
24 اسفند 1394 23:04
باورش سخته که تا الان ٢٢٥ تا پست گذاشتم.یعنى در واقع ٢٢٥ بار صفحه یادداشت هاى جدید بلاگ اسکاى رو باز کردم و شروع کردم به نوشتن:) چه با اشک.چه با لبخند.چه با دل خوش.و چه مثل همین الان با یک نوع ناامیدىِ مختص به خودم. امروز براى اولین بار حس کردم نه تنها آدم غیراجتماعى ى هستم، که آدم ضدِ اجتماعى ى هم هستم.و این جدا کشف...
-
٢٢٤ : رمز هاى قبلى رو امتحان کنید.اگر نداشتید بخواهید.اگر نخواستید نخوانید
24 اسفند 1394 00:09
-
٢٢٣
23 اسفند 1394 23:44
بچه تر که بودم، برام جالب بود که یاد بگیرم بخونمش.اون هم فقط همین بیتش رو:"الا یا ایها الساقى ادر کأسا و ناولها / که عشق آسان نمود اول ولى افتاد مشکل ها" یادم میاد که به عشق فکر میکردم.و به این مفهوم که عشق راحت نیست.تصورم از عشق و مشکلاتش رو کامل به یاد ندارم.اما مثل همه ى مفاهیمى که از بچگى از روش هاى...
-
Far far away
21 اسفند 1394 00:51
من...هر روز از این جا دور شدم.دور و دورتر.الان تقریبا رسیدم.اونجایى که باید باشم.اما انگار باز هم باید دور بشم.دور و دورتر.اینجورى میگن: مقصد نیست که جاده رو قشنگ میکنه.خودِ زندگیه. به زندگى لبخند بزنیم:)
-
٢٢١ : یک سال شمارش معکوس؛)
19 اسفند 1394 05:28
اگه همه اینا خواب و خیال باشه.اگه نه من ، من باشه.نه تو، تو.اگه بفهمیم سرمون کلاه رفته چى؟هرچى که یه عمر باهاش تغذیه ى فکرى شدیم...اگه بفهمیم؟ دو سال دیگه چى میشه؟اصلا توصیف زمان چیه؟وقتى میتونم چشامو ببندم و اونجا باشم؟ توصیف فاصله چى؟فاصله ى مکانى.وقتى چشامو میبندم و ... عشق هم که این همه تو گوشمون خوندن.خب کشک بود...
-
٢٢٠
16 اسفند 1394 00:26
دلم تاریکى میخواد.سیاهِ سیاه.مثل وقتایى که خوابمون میبره.بى خبرى...... این آهنگ رو هم گوش بدین.مخصوصا اون قسمت هاییش که میگه دنیا همینجورى نمیمونه.که یه روزى خنده ها به گریه تبدیل میشن.یه روزى هم گریه ها به خنده.که گیرنده هاى خوشحالىِ ما خیلى سازش پذیرن.به شرایط خوب.به شرایط بد.عادت مى کنن.سازش میکنن.واسه همینه که...
-
٢١٩ : ذهنِ ناگفته،نادیده،ناخوانده....
14 اسفند 1394 16:32
"-ما همدیگر رو یک جایى ندیده بودیم؟؟ +فکر نمى کنم. -شاید هم یک جایى بوده.در خیال من.همانجایى که هر صبح، همراه پرنده هاى لب بوم، آسمان رو کشف مى کردیم." "- مى دانستى که دلم برایت تنگ شده بود. +مگر آدم براى کسى که نمیشناخته دلش تنگ مى شود؟ -دل است دیگر." "-افتخار بزرگیست صحبت با یک نویسنده.نه از...
-
٢١٨ : لحظه لحظه ى من...
14 اسفند 1394 07:16
وقتى بعد از مدت هاااا آهنگى که دوس داشتى رو میشنوى.... دلم میخواد الان تیتراژ زندگیم باشه و این آهنگ پخش بشه.من الان چشامو ببندم.بعد یهو صفحه سیاه بشه.و بعدش همه براى حداقل ١٠ دقیقه به من و زندگیم فکر کنن.بعدش هم پاشن برن و غرق بشن تو دنیاى خودشون راستش تلخه که بفهمى تموم این مدت رو واسه حل کردن مشکلى با خودت کلنجار...
-
٢١٧ : وقتى که همه خسته اند!
11 اسفند 1394 20:12
دلم دل سیر کتاب خوندن میخواد.انقدر که از صبح تا شب یه کتابو تموم کنم.اما امان از امتحان:( امااان + فکر کنم کسایى که جنون میگیرن، به همین سادگى دچارش میشن.مثلا به همین سادگىِ لحظه هاى طولانى ى که دل به خواهشون نیست!به همین سادگى!آدما کم میارن.جا مى زنن.بعدش هم همه حسرت میخورند که "حیف!" ++ آدماى مجنون هم بد...
-
٢١٦ : نفس عمییییییق:)
6 اسفند 1394 13:55
این روزا وقتى میرى بیرون ، مخلوطى از بوى سبزه عید و حس لحظه ى تحویل سال و تیک تاک ساعت و در آغوش گرفتن ها و دید و بازدید ها و حتى تصمیمات جدید براى سال جدید میاد تو ذهنت:) در حال حاضر قابلیت منفى نگریم از مثبتش خیلى بیشتره:دى اما همه تلاشم رو میکنم که به لحظه هایى فکر کنم که همه خونواده دور هم جمع میشیم:) به لبخند...
-
٢١٥ : چت شده عاخه؟:(
2 اسفند 1394 19:16
یک روز عزاى عمومى.براى حواسم.که دیگه جمع نیست:(
-
٢١٤
1 اسفند 1394 02:36
بلکه وبلاگمان از نحسى دربیاد:دى من جدا باید به این سیکل معیوبِ دیر خوابیدنا و دیر بیدار شدنام پایان بدم:( احساس میکنم مغزم داره از درون نابود میشه:( فکر کنم حداقلش تا ٣:٣٠ بیدارم و کار دارم:( اینم غرغرهاى بنده:دى فردا روز سختیست!پس فردا هم!بعدش هم کلا این هفته و هفته آینده.به نظر میاد که قراره سخت باشن.هفته آینده...
-
٢١٣ : à quoi tu penses dis
30 بهمن 1394 22:19
http://s7.picofile.com/file/8239706276/Mireille_Mathieu_A_quoi_tu_penses_dis_mp3_pm_.mp3.html بعضى لحظه ها رو باید جمع کرد تو یه جعبه خوشگل هر وقت دلمون گرفت بریم بازش کنیم حالمون خوبِ خوب بشه:) هواى - بعضى - لحظه ها - رو ، کاش همیشه داشته باشیم:)) پ.ن : دروغ چرا!از آدم هایى که میان و میرن خسته شدم. چرا آدما انقدر زود...
-
٢١٢
29 بهمن 1394 13:33
سلام:) این شما و این هم یکى از موردعلاقه ترین خواننده هاى من:) یه احتمال ٨٠ درصدى وجود داره که اصلا از صداش هم خوشتون نیاد:) اما من بسیااار دوستش دارم.و بسیار هم باهاش خاطره دارم:)) احتمالا هم یکى از آهنگاش که معروف تره رو شنیده باشین.واسه همین تصمیم گرفتم یه آهنگ دیگه ش رو آپ کنم:)...
-
٢١١
28 بهمن 1394 13:14
بعد از ٢ تا چرکنویس نوشتن! دیگه حسم رو از دست دادم.الان فقط دلم میخواد یه ظرفى دم دستم بود میشکوندمش. میخوام برم اینو بگم : "اوکى هرجور که تو راحتى!!!" میخوام به شما هم اینو بگم : "من آدم قابل تحملى نیستم!!!" دلم میخواد برم بغل مامانم:( پ.ن : برام سخته.این که نیستى.این که هیچ کس نیست.برام سخته.دلم...
-
٢١٠ : dream of flying
27 بهمن 1394 23:18
دلمون رو جاى درستى جا بذاریم:) این آهنگ رو هم گوش بدیم:) http://s6.picofile.com/file/8239200976/11_Dream_of_Flying.mp3.html پ.ن : میشه کلى انرژى هاى مثبت بفرستین برام بى زحمت؟؟؟:))) پ.ن ٢ : شما هم وقتى کسى ازتون زیاد تعریف میکنه نگران میشین؟ نه به خاطر اون آدمااا.به خاطر خودتون.که مثلا چقدر بقیه انتظار دارن ازتون......
-
٢١٠
25 بهمن 1394 02:58
من را قضاوت نکن من به اندازه تقدیر خودم سراپا تقصیرم! اما تو حتى اگر در تقدیرِ من نباشى اما سراسر تقصیر خودمى پ.ن : کاش الان.توى آغوش ابرها بودم.همون قدر سبک پ.ن ٢ : دوستتون دارم:)
-
٢٠٩ : کاش خواهرم نبودى.
25 بهمن 1394 00:20
-
٢٠٨ : قول!
24 بهمن 1394 20:58
ببین.قرارمون این بود که طولانى ننویسى!قرارمون این هم بود که مثل یک بچه آدم! بشینى سر درس و مشقت.به خاطر قولى که به خودت دادى.و به یک نفر دیگه.و به یک نفر دیگه اى حتى.قرارمون این نبود که بشینى همه ش وب خونى کنى و حتى کامنتى هم نذارى و .. اصلا قرارمون این بود که بعد از این که شامتو خوردى یه کم کتاب بخونى و بعدش این...
-
٢٠٧ : نفس عمیییییق.این داستان : هفته ى خوب:) به همین سادگى
24 بهمن 1394 07:43
اگه تو یه لحظه بفهمى که دو تا از عزیزتریناى زندگیت دوسِت دارن:)) اگه با چشماى خوابالو گوشى موبایلتو نگاه کردى و نصفه شب گفته بودن که "دوسِت دارن".اگه انقدر خوشبختى:) پس این هفته حتمااا هفته ى خوبیه:) "دوست داشته شدن" را دوست میداریم:) پ.ن : الان که فکر میکنم خواهرجان هم ، کلامى بهم گفت:) صبح خوشگلِ...
-
٢٠٦ : دل تنگى نوشت!!!:'(((
22 بهمن 1394 17:59
این چن وقته که حالا هرچند کج دار و مریض! اما دارم میخونم واسه امتحانم...یاد دوران کنکور میفتم.با این که الان اگه یه کنکورى بیاد تا براش حرف بزنم ، من داد سخن مى دهم! که فلان و فلان...اما این حرفا همه ش کشکه.هرچقدر هم که بخواى بى خیال باشى...اما تو شادترین لحظه هم این استرسه میاد دستشو میذاره رو گلوت:( حس و حال هیچ...
-
٢٠٥ : آدماى از ما بزرگ تر!
21 بهمن 1394 02:38
آدماى از ما بزرگ تر.یه جور خاصى ان.نه که بد باشنا!نه اصلا بذار مثال بزنم.آدماى از ما بزرگ تر یکى از دغدغه هاشون اینه که دنبال کار باشن یا ادامه تحصیل بدن(با برترى ٣ به ١ ِ کار تو ذهنشون!) آدماى از ما بزرگ تر میرن فروشگاه واسه خونه شون خرید میکنن (خب قبول!این یه موردو منم تقریبا انجام میدم!) آدماى از ما بزرگ تر از...
-
٢٠٤ : مهربانى:)
20 بهمن 1394 02:52
از فیلم intouchables http://s6.picofile.com/file/8237837076/14_Una_Mattina.mp3.html نمیدونم شما هم همینقدرى که من از این موسیقى لذت میبرم لذت میبرین یا نه:)))
-
٢٠٣
19 بهمن 1394 09:11
آدم ها چجورى سکوت رو تحمل میکنن؟ میدونم خب سکوت خیلى وقتا هم لازمه.اما وقتى ٣ نفر دوست بعد از مدت ها به هم میرسن خب وضعیت خوبى نیست واسه سکوت.هرچقدر هم که صمیمى نباشن!و اینجور وقتا این منم که سکوت رو میشکنم.و همیشه بعدش حس میکنم کار افتضاحى کردم.که سکوتى رو شکوندم که بقیه انگار ازش راضى بودن. اما خب در واقع به نظر من...