-
٢١٧ : وقتى که همه خسته اند!
11 اسفند 1394 20:12
دلم دل سیر کتاب خوندن میخواد.انقدر که از صبح تا شب یه کتابو تموم کنم.اما امان از امتحان:( امااان + فکر کنم کسایى که جنون میگیرن، به همین سادگى دچارش میشن.مثلا به همین سادگىِ لحظه هاى طولانى ى که دل به خواهشون نیست!به همین سادگى!آدما کم میارن.جا مى زنن.بعدش هم همه حسرت میخورند که "حیف!" ++ آدماى مجنون هم بد...
-
٢١٦ : نفس عمییییییق:)
6 اسفند 1394 13:55
این روزا وقتى میرى بیرون ، مخلوطى از بوى سبزه عید و حس لحظه ى تحویل سال و تیک تاک ساعت و در آغوش گرفتن ها و دید و بازدید ها و حتى تصمیمات جدید براى سال جدید میاد تو ذهنت:) در حال حاضر قابلیت منفى نگریم از مثبتش خیلى بیشتره:دى اما همه تلاشم رو میکنم که به لحظه هایى فکر کنم که همه خونواده دور هم جمع میشیم:) به لبخند...
-
٢١٥ : چت شده عاخه؟:(
2 اسفند 1394 19:16
یک روز عزاى عمومى.براى حواسم.که دیگه جمع نیست:(
-
٢١٤
1 اسفند 1394 02:36
بلکه وبلاگمان از نحسى دربیاد:دى من جدا باید به این سیکل معیوبِ دیر خوابیدنا و دیر بیدار شدنام پایان بدم:( احساس میکنم مغزم داره از درون نابود میشه:( فکر کنم حداقلش تا ٣:٣٠ بیدارم و کار دارم:( اینم غرغرهاى بنده:دى فردا روز سختیست!پس فردا هم!بعدش هم کلا این هفته و هفته آینده.به نظر میاد که قراره سخت باشن.هفته آینده...
-
٢١٣ : à quoi tu penses dis
30 بهمن 1394 22:19
http://s7.picofile.com/file/8239706276/Mireille_Mathieu_A_quoi_tu_penses_dis_mp3_pm_.mp3.html بعضى لحظه ها رو باید جمع کرد تو یه جعبه خوشگل هر وقت دلمون گرفت بریم بازش کنیم حالمون خوبِ خوب بشه:) هواى - بعضى - لحظه ها - رو ، کاش همیشه داشته باشیم:)) پ.ن : دروغ چرا!از آدم هایى که میان و میرن خسته شدم. چرا آدما انقدر زود...
-
٢١٢
29 بهمن 1394 13:33
سلام:) این شما و این هم یکى از موردعلاقه ترین خواننده هاى من:) یه احتمال ٨٠ درصدى وجود داره که اصلا از صداش هم خوشتون نیاد:) اما من بسیااار دوستش دارم.و بسیار هم باهاش خاطره دارم:)) احتمالا هم یکى از آهنگاش که معروف تره رو شنیده باشین.واسه همین تصمیم گرفتم یه آهنگ دیگه ش رو آپ کنم:)...
-
٢١١
28 بهمن 1394 13:14
بعد از ٢ تا چرکنویس نوشتن! دیگه حسم رو از دست دادم.الان فقط دلم میخواد یه ظرفى دم دستم بود میشکوندمش. میخوام برم اینو بگم : "اوکى هرجور که تو راحتى!!!" میخوام به شما هم اینو بگم : "من آدم قابل تحملى نیستم!!!" دلم میخواد برم بغل مامانم:( پ.ن : برام سخته.این که نیستى.این که هیچ کس نیست.برام سخته.دلم...
-
٢١٠ : dream of flying
27 بهمن 1394 23:18
دلمون رو جاى درستى جا بذاریم:) این آهنگ رو هم گوش بدیم:) http://s6.picofile.com/file/8239200976/11_Dream_of_Flying.mp3.html پ.ن : میشه کلى انرژى هاى مثبت بفرستین برام بى زحمت؟؟؟:))) پ.ن ٢ : شما هم وقتى کسى ازتون زیاد تعریف میکنه نگران میشین؟ نه به خاطر اون آدمااا.به خاطر خودتون.که مثلا چقدر بقیه انتظار دارن ازتون......
-
٢١٠
25 بهمن 1394 02:58
من را قضاوت نکن من به اندازه تقدیر خودم سراپا تقصیرم! اما تو حتى اگر در تقدیرِ من نباشى اما سراسر تقصیر خودمى پ.ن : کاش الان.توى آغوش ابرها بودم.همون قدر سبک پ.ن ٢ : دوستتون دارم:)
-
٢٠٩ : کاش خواهرم نبودى.
25 بهمن 1394 00:20
-
٢٠٨ : قول!
24 بهمن 1394 20:58
ببین.قرارمون این بود که طولانى ننویسى!قرارمون این هم بود که مثل یک بچه آدم! بشینى سر درس و مشقت.به خاطر قولى که به خودت دادى.و به یک نفر دیگه.و به یک نفر دیگه اى حتى.قرارمون این نبود که بشینى همه ش وب خونى کنى و حتى کامنتى هم نذارى و .. اصلا قرارمون این بود که بعد از این که شامتو خوردى یه کم کتاب بخونى و بعدش این...
-
٢٠٧ : نفس عمیییییق.این داستان : هفته ى خوب:) به همین سادگى
24 بهمن 1394 07:43
اگه تو یه لحظه بفهمى که دو تا از عزیزتریناى زندگیت دوسِت دارن:)) اگه با چشماى خوابالو گوشى موبایلتو نگاه کردى و نصفه شب گفته بودن که "دوسِت دارن".اگه انقدر خوشبختى:) پس این هفته حتمااا هفته ى خوبیه:) "دوست داشته شدن" را دوست میداریم:) پ.ن : الان که فکر میکنم خواهرجان هم ، کلامى بهم گفت:) صبح خوشگلِ...
-
٢٠٦ : دل تنگى نوشت!!!:'(((
22 بهمن 1394 17:59
این چن وقته که حالا هرچند کج دار و مریض! اما دارم میخونم واسه امتحانم...یاد دوران کنکور میفتم.با این که الان اگه یه کنکورى بیاد تا براش حرف بزنم ، من داد سخن مى دهم! که فلان و فلان...اما این حرفا همه ش کشکه.هرچقدر هم که بخواى بى خیال باشى...اما تو شادترین لحظه هم این استرسه میاد دستشو میذاره رو گلوت:( حس و حال هیچ...
-
٢٠٥ : آدماى از ما بزرگ تر!
21 بهمن 1394 02:38
آدماى از ما بزرگ تر.یه جور خاصى ان.نه که بد باشنا!نه اصلا بذار مثال بزنم.آدماى از ما بزرگ تر یکى از دغدغه هاشون اینه که دنبال کار باشن یا ادامه تحصیل بدن(با برترى ٣ به ١ ِ کار تو ذهنشون!) آدماى از ما بزرگ تر میرن فروشگاه واسه خونه شون خرید میکنن (خب قبول!این یه موردو منم تقریبا انجام میدم!) آدماى از ما بزرگ تر از...
-
٢٠٤ : مهربانى:)
20 بهمن 1394 02:52
از فیلم intouchables http://s6.picofile.com/file/8237837076/14_Una_Mattina.mp3.html نمیدونم شما هم همینقدرى که من از این موسیقى لذت میبرم لذت میبرین یا نه:)))
-
٢٠٣
19 بهمن 1394 09:11
آدم ها چجورى سکوت رو تحمل میکنن؟ میدونم خب سکوت خیلى وقتا هم لازمه.اما وقتى ٣ نفر دوست بعد از مدت ها به هم میرسن خب وضعیت خوبى نیست واسه سکوت.هرچقدر هم که صمیمى نباشن!و اینجور وقتا این منم که سکوت رو میشکنم.و همیشه بعدش حس میکنم کار افتضاحى کردم.که سکوتى رو شکوندم که بقیه انگار ازش راضى بودن. اما خب در واقع به نظر من...
-
٢٠٢ : اگر روزى،جایى.کسى،نیازمان داشت.باشیم......
19 بهمن 1394 01:32
با هم اتاقى جان فیلم دیدیم.او مصمم شد که بعد از این کتاب بخواند.اما من دلم گرفته بود بعد از دیدن فیلم.امروز روز عالى ى بود.پر از تلاش بود.امروز میتونم بگم ٧٠٪ اونى بودم که میخواستم باشم. اما! دستاتو بگیر جلوى صورتت.اصلا نه!برو جلوى آینه.یه نگاه بنداز به خودت.اصلا نه!یه روز صبح به جاى این که به اون روزت یا نهایتا روز...
-
٢٠١ : سرگیجه
17 بهمن 1394 23:18
حالم خوبه.حالم خوب نیست. همین الان از پله هاى خوابگاه میومدم بالا.تو این چند دقیقه به خیلى چیزا فکر کردم.به این که میم ٢ چقدر عوض شده.به این که چقدر آدم مودىِ حساسى شدم.به این که چقدر اشتباه کردم از اردیبهشت تا همین حالا.به این که فکر نمیکردم به چنین غمى دچار بشم.به این که خدا همیشه یه اتفاق خوبى رو بهت نشون میده.و...
-
٢٠٠ : شاید موقت
17 بهمن 1394 13:30
خدایا جان.سلام.یکى از معدود دفعاتیست در این ٣ سال که داریم مستقیم با هم حرف میزنیم.خدایا جان.شدیدا نیاز دارم که باشى.یک مسیرى هست...که من اشتباه رفته ام.یک مسیرى که الان سرد و تاریک شده.و اگر کمکى از طرف تو نباشد... من میمیرم... خدایا جان.دیدى که یه وقت هایى هم هست که آدم مى گوید اگر این طور بشود من آدم بهترى میشوم و...
-
١٩٩
15 بهمن 1394 02:44
تا امروز دقیقا یک هفته هست که هیچ خبرى ازت ندارم.به جز این که فقط هر روز چک میکنم که کى رفتى دانشگاه.کى نهار خوردى.کى آخرین خط کتابت رو خوندى.و کى خوابیدى.باز هم فردایش کى بیدار شده اى و ... شواهد نشون میدن که سرت شلوغه.یه هفته هم کم نیست.اگه قول و قرارمون نبود همین یه هفته رو هم صبر نمیکردم و همون روز اول میپرسیدم که...
-
١٩٨
15 بهمن 1394 01:01
انگار یه کمى فقط یه کمى بیناتر شده باشم.امروز نشانه هاى خدا رو دیدم.یا خودم فکر کردم که نشانه هاش بود.یه حس فوق العاده که ساعت ٩:٣٠ شب داشتم.بعدش یه حس وحشتناک که ساعت ١١ شب داشتم.یه خبرى رو شنیدم که از خدا میخوام دیگه هیچ وقتِ هیچ وقت نشنومش(میدونم نشدنیه.اما دعا که میشه کرد) چن وقت پیش رسیده بودم به این نتیجه که...
-
١٩٧ : گوش کنید.از طرف من:)
14 بهمن 1394 12:28
رفتى و ندیدى که بى تو ، شکسته بال و خسته ام رفتى و ندیدى که بى تو ، چگونه پر شکسته ام رفتى و نهادى چه آسان دل مرا به زیر پا رفتى و خیالت زمانى نمى کند مرا رها اى به دل آشنا تا که هستم بیا واىِ من اگر نیایى واىِ من اگر نیایى http://s7.picofile.com/file/8236796026/08_Rafte.mp3.html
-
خصوصى
14 بهمن 1394 12:20
-
١٩٦ : پست عجله اى!!!
13 بهمن 1394 18:22
بعد از کلى تمیز کارى فقط رسیدم پذیرایى رو یه کمى تمیز کنم.چقد کار مامانا سخته:((( فکر کنم کارا که تموم بشه منم بیهوش میشم.فقط امیدوارم وسطش این اتفاق نیفته:(
-
١٩٥ : این روزا هم داره میگذره؛)
13 بهمن 1394 04:28
نمیدونم چم شده این شبا که هرچقدر هم که دلم میخواد بخوابم، اما دلم نمیخواد بخوابم!هرچقدر هم که الان خوابم میاد و چشام میسوزه.باز دلم نمیخواد بخوابم.انگار لج کردم با خودم... یکى دیگه از لجبازیاى این روزام اینه که نمیتونم حتى یه روزم رو بدون بیرون رفتن بگذرونم.چن روزى میشه اومدم خوابگاه که درس بخونم.اما غروب که میشه اصلا...
-
١٩٤ : خونه ى ما
10 بهمن 1394 14:33
چند روزه که دوست دارم قانون بذارم واسه خودم.هر روز یه قانونى که تو ادامه زندگى بهش نیاز دارم رو این جا بنویسم.نمیدونم تا کجا عملى باشه.اما فعلا شروع میکنیم قانون اول اینه : فکر کردن به آینده و "چه خواهد شد ها" ، کار بدى نیست.اما اگه نذاره زندگى کنى، فراموشش کن... پ.ن : شاید آرومتون کنه...
-
١٩٣
10 بهمن 1394 05:50
انگار من و خواب با هم غریبه شده باشیم.آى فیل اِ هول این ماى هارت...انگار یه چسبى که منو وصل میکرد به این زندگى...... دیگه نباشه. شاید ما آدما از خودمون زیادى انتظار داریم اشکم هم درنمیاد.... سلام ارى جانم.آره قبول که من آدم لجبازى بودم.اما دنیا هم که کم لجبازى بلد نیست.نه که قصدم ناشکرى باشد!ارى جان.دوباره رفتم حرف...
-
١٩٢
9 بهمن 1394 19:07
دلم براى همه تنگ شده براى مامان براى بابا براى برادر و خواهرجان براى سین ، س ، میم ، ع ، ح .... دلم براى خودم هم تنگ شده.براى آن خودمى که یک سال پیش مى زیست!
-
١٩١ : I'll be strong
7 بهمن 1394 16:59
شهرزاد توى یکى از این قسمت ها حرف خوبى به خواهرش زده بود.این که به هیچ کس تکیه نکن.به جز خودت!من هم دارم همه تلاشم رو میکنم.با این حال احتمالا تا یک ساعت دیگه تو تهرانى که تقریبا آدم آشنایى تویش نمانده از این سرش میروم به آن سرش.دنبال آدم هاى آشنا!!!خودم انتخاب کردم که اینجا تنها بمونم.و من همه ش به خودم میگم که...
-
190 : و تو گفتی "عجب روزگاریست"...
7 بهمن 1394 12:23
امروز خیلی ناگهانی حس کردم که چقدر خوب میشد یه حرکتی رو شروع میکردم تو وبم.راستش احساس کردم تو این سرمای زمستون شاید دل خیلیامونم یخ بزنه اصلا!اگه پیشنهادی دارین که تو حوزه وبلاگای خودمون بتونیم اجرا کنیم خیلی عالیه.مثلا یه چیزی تو این مایه ها که قول بدیم با یه دید دیگه به زندگی نگاه کنیم.قول بدیم هر روز حداقل به یک...