مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

٢٥٣

هیچ وقت فکر نمیکردم یه فیلم رو واسه بار دوم ببینم.اساسا فکر نمیکردم همچین آدمى باشم.اما الان براى بار دوم before sunset رو دیدم.فوق العاده.و البته حسى که تو فیلم بود و بار اول حسش نکرده بودم.واقعى بود.میتونستم خودم رو تصور کنم.حس این فیلم بى نهایت واقعى بود.انگار واقعا جسى و سلین هستن که جلوشون یه دوربین گذاشته شده.و چقدرر امیدوارتر میشدم اگه قسمت سوم فیلم (before midnight) رو ندیده بودم.این که بازى زمان با همه ى این لحظه ها و همه ى این محبت چه ها که نمیکنه.براى بار دوم از فیلم لذت بردم.و حتى بیشتر.ببینیدش حتما.یعنى ٣گانه ش رو ببینید.و لذت ببرید:)

پ.ن : وقت آزاد ندارم.قصد غر زدن هم ندارم:دى ولى واقعا هر کار اضافه اى که بخوام انجام بدم (غیر از دو وظیفه ى اصلى الانم) باید در واقع از وقت اون دو تا بزنم.تا خود شهریور هم اوضاع همینه.همینه که هرچى زمان میگذره تازه میفهمم که واقعا یه روز فقط فقط ٢٤ ساعته!و واقعا من همون آدمى نیستم که یک سال پیش بودم.

پ.ن ٢ : دورى سخته.سخته سخته سخته

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد