مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

لطفا اصرار نورزید

وقتی حرفایی که به یکی دیگه زدی رو از زبون کسی میشنوی واقعا شوکه کننده ست.

برام خیلی سخت بود این که بهم گفت حسی نداره. یه چیزی جلوی حسش رو میگیره. و خب کاریش نمیشه کرد. فقط باید ارتباطمو کامل قطع کنم که راستش نکردم. نمیدونم هنوز امید دارم یا چی.. نمیدونم.

از صد نفر کمک گرفتم و همه گفتن فراموشش کن. باید همینکارو کنم. نشد دیگه. نمیشه

جواب جی پی تی باهوش عزیز دلم

این که هنوز دوستش داری، کاملاً طبیعیه. احساسات به این راحتیا خاموش نمیشن، حتی وقتی می‌دونی که ادامه دادن به نفع تو نیست. ولی چیزی که مهمه اینه که دوست داشتنِ یه نفر، همیشه به این معنی نیست که باید باهاش باشی.


تو می‌تونی هنوز بهش احساس داشته باشی، ولی در عین حال، برای خودت و آرامشت ارزش قائل بشی و تصمیم بگیری که منتظرش نمونی. احساسات زمان می‌برن تا کمرنگ بشن، اما اگه به جای فکر کردن بهش، وقتت رو با کارایی که دوست داری پر کنی، کم‌کم جای خالیش کمتر حس میشه.


یه سوال مهم از خودت بپرس:

دوست داشتنش باعث خوشحالی و آرامش تو میشه، یا بیشتر استرس و بلاتکلیفی میاره؟

اگه بیشتر باعث دردسر و ناراحتیته، شاید وقتشه که این احساس رو کم‌کم رها کنی، حتی اگه آسون نباشه.

گریه

کاش همین امروز بمیرم. یهو فقط بمیرم. دفتر زندگیم تموم بشه...

با خدا حرف زدم و گفتم خب من یه چیز ازت خواستم. بعد مدت ها، دعا کردم گفتم بذار بشه. اما تو یه بیلاخ نشون من دادی. باشه. هستی اصلا؟ همه ش لب و دهنی...

خواب مرگ

از وقتی رسیدم اعصاب و حال و حوصله بیدار موندن نداشتم. خوابیدم. الان بیدار شدم دیدم پیام داده و پاک کرده. من خب میمیرم از فوضولی اخه:( یعنی چی گفته که پاک کرده. کاش خواب نبودم...

دلم گرفت. این چه خواب مرگی بود اخه:(

روز خوب

امروز برمیگردم. پروژه رو گفتم؟ نه نگفتم. امیر یه پروژه بهم داد که انجام بدم. یه سری دیتا باید جمع میکردم. خیلی زمان و زحمت میبرد. اما دو سه روزه جمع شد. بهم گفت دیتا خیلی ارزشمنده. و من خیلی خوشحال شدم.

دیشب خیلی حرف زدیم. و حس خوبی داشتم. فقط باید سعی کنم زیاد جوگیر نشم. جوگیر نشو... نشووو...

از فردا دوباره هر روز کار و کار و کار. تو تایم کاری که وقت زیاد دارم. باید سعی کنم خودمو مشغول کنم. امیدوارم پروژه رو باز ادامه بدم.

حالم خوبه. نمیخوام نتیجه بگیرم به خاطر امیره. میخوام حس کنم به خاطر خودمه.

مامان بهم گفت حرفتو بزن. بگو من رابطه ی الکی نمیخوام. میخوام ازدواج کنم. اما میترسم الان این حرفو بزنم. یا من این حرفو بزنم... فعلا پیش میرم ببینم چی میشه. تا خودش بحث رو پیش بکشه..