بچه ها من واقعا حرفی ندارم بزنم
واقعا خالی از هر حرفی ام
خیلی رها خیلی
دلم میخواد زار بزنم اما حتی اشکم هم درنمیاد
من خیلی گناه دارم
از یار هم بدم میاد در حال حاضر
و دلم میخواد فقط بمیرم و نباشم
من خیلی گناه دارم
حقم بیشتر از ایناست:(
مزاحم باز پیام داد
میگه اگه پارتنر نداشتی بازم نمیخواستی حرف بزنیم
میگه لااقل سیاست داشته باش نگهم دار. شاید با اون به هم زدی همونطور که محتمله.
آی خدا! چرا محتمله؟؛((((((
+ چرا اینم میدونه من لب تیغم؟:(
اونور یکی پیام داد که قبلا با هم تلگرام حرف زده بودیم
یه کم تو گفتینو صحبت کردیم که یادم اومد
بعد تلگرام بهم پیام داد
حرفایی زد که هرکس دیگه ای میزد چقدر ناراحتم میکرد
اما سعی کردم به تخمکام بگیرم
اخر دیشب بلاک کردم و تموم
امروز دوباره پیام داده تو وبلاگ که منو از بلاکی دربیار
درش اوردم و میگه بیا دوست باشیم
+ این اصرارم به این که هیچکس رو ناراحت نکنم نمیدونم از کجا میاد
++ باید چی بشه؟
انقدر تباهم که رفتم اسپری عطر اون مرد رو گرفتم که تو تعطیلات که ازش دورم بزنم...
عطر خیلی مهمه.
عطر تلخ مردونه یه چیز دیگه س...
+ خوشحالم ننه:))
این روزای دوری رو چطوری باید بگذرونم؟ تو راه داشتم فکر میکردم که اینم میگذره. مثل همه روزای بدی که گذشتن. عذاب وجدان دارم که روزایی که با خونواده قراره بگذره رو بد تلقی میکنم. اما برا عاشق دوری از معشوق بده. حتی اگه تو اغوش خونواده باشه...
راستی راستی عاشق شدم؟
چی میشه ته این قصه؟
سر قضیه هیکی به امیر گفتم ازت ناراحتم که برات اصلا مهم نیست. گفت من از دور چیکار میتونم بکنم؟ گفتم مثلا میتونی سرچ کنی راهای از بین بردنشو بگی. از چت جی پی تی پرسید. تو پرامپتش نوشته بود گردن دوس دخترمو کبود کردم، چیکار کنه که بره. گفتم نکته داشت اسکرین شاتت. اون هم این که دیگه دوست معمولی نیستیم. گفت دوباره بشیم؟ راستش ته دلم خالی شد. چی میگی اخه دل منو میلرزونی. همه ش فکر میکنم یعنی کار اشتباهی کردم؟
ته این ماجرا مشخص نیست... چی میشه؟ نمیدونم... یه بخشی از وجودم میگه تو ادمی نیستی که با دوست دخترش ازدواج کنه... و خب اینو میدونم و باز ادامه میدم. مامان راست میگه؟ میگه برا سرگرمی با کسی نمون...
باز باید منتظر پیام بمونم... از این انتظار بیزارم. از این که تو به اندازه ی من درگیر این قضیه نشدی هم. اما چه میشه کرد؟