مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

روز خوب

امروز برمیگردم. پروژه رو گفتم؟ نه نگفتم. امیر یه پروژه بهم داد که انجام بدم. یه سری دیتا باید جمع میکردم. خیلی زمان و زحمت میبرد. اما دو سه روزه جمع شد. بهم گفت دیتا خیلی ارزشمنده. و من خیلی خوشحال شدم.

دیشب خیلی حرف زدیم. و حس خوبی داشتم. فقط باید سعی کنم زیاد جوگیر نشم. جوگیر نشو... نشووو...

از فردا دوباره هر روز کار و کار و کار. تو تایم کاری که وقت زیاد دارم. باید سعی کنم خودمو مشغول کنم. امیدوارم پروژه رو باز ادامه بدم.

حالم خوبه. نمیخوام نتیجه بگیرم به خاطر امیره. میخوام حس کنم به خاطر خودمه.

مامان بهم گفت حرفتو بزن. بگو من رابطه ی الکی نمیخوام. میخوام ازدواج کنم. اما میترسم الان این حرفو بزنم. یا من این حرفو بزنم... فعلا پیش میرم ببینم چی میشه. تا خودش بحث رو پیش بکشه..

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد