کاش میتونستم تو بلاگ اسکای دوستای جدیدی پیدا کنم.
واقعا و عمیقا دوست دارم مثل قبل وبلاگم رفت و امد داشته باشه (نه که مثلا قبلا خیلی شلوغ پلوغ بود:))) اما اونطوری نیست الان دیگه:(
فلذا ازتون میخوام اگر از کوچه ی معشوقه ی ما میگذرید.. عه نه چیز. اگه از اینجا میگذرین کامنت یادتون نره. لبخند بزرگ:(
یه کار خیلی بدی کردم. انقدر بد که نمیتونم حتی بیانش کنم. از شدت ناراحتی و عذاب وجدان بی حس شدم. هیچ کاری هم ازم برنمیاد. تنها کاری که ازم برمیاد اینه که یه جلسه اضافه با مشاورم داشته باشم و باهاش حرف بزنم.
میخوام به خودم ارامش بدم. تو تصمیم درستی گرفتی دختر. نباید از اول خودت رو درگیر رابطه ی پیچیده میکردی.
حداقل میتونی امشب خواب ارومی داشته باشی. برخلاف این چند روز که از عذاب وجدان هی از خواب پریدی
افرین دختر افرین!
بدترین نوع شرمندگی شاید اینه که جلوی خودت و ارزش های اخلاقی خودت شرمنده بشی. و خب کاری که من کردم ضد تمام ارزش های اخلاقی خودم بود. پشیمونم؟ نمیدونم. یاد گرفتم نباید گذشته رو واکاوی کرد و کاش آورد. باید از تمام تصمیم هایی که گرفتیم حمایت کرد. ولی چرت و پرته نه؟؟ ادمیزاد ممکنه تصمیم اشتباه بگیره. جواب صحیح اینه که اره پشیمونم. خیلی هم پشیمون. مثل سگ پشیمونم و از شدت پشیمونی تپش قلب گرفتم. نباید این اتفاق میفتاد. کاش زودتر اروم بشم. همین!