چرا یه زمانى دوست داشتم نویسنده بشم؟
چرا معمولا کسى دوست نداره دانشگاه شروع بشه؟
چرا من دوست دارم؟
چرا انقد آدم بدبینى هستم؟
چرا انقد همه چى لعنتى میشه بعضى وقتا؟
میخوام خودِ خودم باشم عاغا!شما مشکلى دارین، به سلامت.
چرا اینم نمى تونم بگم حتى؟حتى به خودم؟به سلامت "خودم" جان.به سلامت
پ.ن : این روزها انگار خیلى تو کفِ '''آنلاین!''' بودن مردمم!به طرف میگم همیشه آنلاینا.میگه آره دیگه خیلى شاخم!!!
خدا بشکنه شاختونو:/
هر روز که میگذرد...منتظر خودم هستم که بیایم.ظهور کنم در این زندگى بى روح
پ.ن : نگاه میکنم از بین کسایى که آن لاین!! هستن به کى میتونم پیام بدم.دستم حتى رو اسمش هم میره.صفحه پیام هم باز میشه.اما من که غرورم رو نمیشکنم.به هر قیمتى که شده!و تا چن روز دیگه هم احتمالا از انجام دادن چنین کارى پشیمون خواهم شد.صفحه رو میبندم و به بقیه فکر میکنم.کدومشون جوابمو میده بدون این که تعجب کنه؟آخرش هیچ کس.برنامه رو میبندم.دوباره بازش میکنم.دارم فکر میکنم که هر برنامه مزخرفى که دیگرانو به من مربوط میکنه از گوشى پاک کنم.میتونم حتى گوشى رو هم از زندگیم پاک کنم.اینجورى لااقل دلیل خبر نگرفتن بقیه خاموش بودن گوشیمه!اما برنامه انگار بخشى واسه حذف اکانتم نداره.باز میبندمش و به سازنده هاش فحش میدم.آخه به چه قیمتى؟
پ.ن ٢ : دلم میخواد زنگ بزنم به مامان و بگم که فعلا برنمى گردم خونه.میخوام "این" که از تهران میره من یه کم آروم باشم.ولى هیچکس راضى نمیشه حتما.هیچکس آدم رو درک نمیکنه.از این جمله متنفرم اما !
پ.ن ٣ : میشه از تکنولوژى فرار کرد؟
یکى از ویژگى هاى خیلى خوب "خواننده نداشتن" اینه که آدم میتونه هرجور که میخواد و هر وقت که میخواد بنویسه.حقیقتش حال ندارم برم این وب و اون وب تبلیغ وبلاگمو بکنم(شایدم شروع کردم اصن).یا مث بعضیا بیام بنویسم "اگه نظر ندى واسه پستم الهى ننه ت طاعون بگیره:/"
اما از همه بدترش میدونى چیه!این که فک کنى به به ! یه زمانى هم بود که خیلى همه چى اوکى بود و ... این جاست که میگم غر زدن ممنوع!!!