این روزای دوری رو چطوری باید بگذرونم؟ تو راه داشتم فکر میکردم که اینم میگذره. مثل همه روزای بدی که گذشتن. عذاب وجدان دارم که روزایی که با خونواده قراره بگذره رو بد تلقی میکنم. اما برا عاشق دوری از معشوق بده. حتی اگه تو اغوش خونواده باشه...
راستی راستی عاشق شدم؟
چی میشه ته این قصه؟
سر قضیه هیکی به امیر گفتم ازت ناراحتم که برات اصلا مهم نیست. گفت من از دور چیکار میتونم بکنم؟ گفتم مثلا میتونی سرچ کنی راهای از بین بردنشو بگی. از چت جی پی تی پرسید. تو پرامپتش نوشته بود گردن دوس دخترمو کبود کردم، چیکار کنه که بره. گفتم نکته داشت اسکرین شاتت. اون هم این که دیگه دوست معمولی نیستیم. گفت دوباره بشیم؟ راستش ته دلم خالی شد. چی میگی اخه دل منو میلرزونی. همه ش فکر میکنم یعنی کار اشتباهی کردم؟
ته این ماجرا مشخص نیست... چی میشه؟ نمیدونم... یه بخشی از وجودم میگه تو ادمی نیستی که با دوست دخترش ازدواج کنه... و خب اینو میدونم و باز ادامه میدم. مامان راست میگه؟ میگه برا سرگرمی با کسی نمون...
باز باید منتظر پیام بمونم... از این انتظار بیزارم. از این که تو به اندازه ی من درگیر این قضیه نشدی هم. اما چه میشه کرد؟