ببین! حالت خوبه؟ حال دلتو میگم!
نمیدونم کنان رد میشم... من چه بدانم؟ برو از دلم بپرس!
راستش دلم برای خنده های از ته دل تنگ شده. از اونایی که بند نمیاد.
روزا بی انگیزه از خواب بیدار میشدم. چند روز بود که فکر میکردم این پسره رو دیگه دوست ندارم. پس چرا قبول کردم که بهش فرصت دوباره بدم؟ تا امشب که بالاخره واقعا تمام شد! شاید شایددد فردا صبح با انگیزه ی بیشتری از خواب بیدار بشم. نمیدانم...
برم پیاده روی. سیگار بکشم. به زندگی فکر کنم...