خدا کجاست؟وقتایى که ما صداش مى کنیم، چجورى دلش میاد جوابمون رو نده.چجورى دلش میاد درد بنده هاشو ببینه.شاید فکر مى کنه اینجورى بهتره.خب پس، چجورى دلش میاد که دستشونو نگیره، بغلشون نکنه، نگه من هستم؟خدا کجاست که جواب سوالامونو بده؟که فقط بگه چرا.چرا این دنیا این جورى کار مى کنه؟چرا نمى شه چشامونو ببندیم و به هیچى فکر نکنیم.چرا اون جورى نمى شه که ما مى خوایم؟چرا بعضى وقتا، دنیا برعکس مى چرخه و به کامِ آدم بدا مى شه؟چرا؟
خدا چجورى تو چشامون نگاه مى کنه و مى گه این براتون بهتره.که فکر مى کنین براتون خوب نیست اما هست.چرا پس خدا درد نمى کشه؟چرا صدای شکستن دلش نمیاد؟چرا اون بالاس و هیچ کارى نمى کنه؟هیچ کارى از دستش برنمیاد؟چرا اصلا یه کارى کرده همه ش دنبال نشونه باشیم؟مگه "بودن" انقدر پیچیدگى داره؟!چرا وقتى این همه آدم صداش مى کنن، صداش هم درنمیاد؟من ناشکرم آره؟بله شاید هم باشم.من مى ترسم درسته.اما این چیزیه که خودم انتخابش نکردم.کمترین اثرى هم بر انتخابش نداشتم.پس چطوره که باید سختیاش رو تحمل کنم و هیچى نگم؟مگه قلب آدم از سنگه خدا جان؟!اصلا درد کشیدى؟مى دونى چجوریه؟
با کامنت یوسف اون بالا موافقم:)
شاید!
شاید چون وجود نداره و ساخته ذهن ماست.
شایددد