و من
در غریبانه ترین پاییز زندگى ام بودم
و همدم من، حضورى بود به زردى برگ
که صداى نیستى مى داد
و نیستى براى من، عین پوچى بود
و طنین این نیستى در پوچى بى امان زندگى ام
ناموزون آهنگى، که به قیمت تمام باورهایم تمام مى شد
و این نه فقط من، که تمام جهانم بود
که در برابر ناموزونى بى بدیل این آهنگ
سر خم مى کرد
و زمستان زندگى ام
نوید پرده ى دومى
که ثبوتِ حضورِ زردِ پوچ
مضحک ترین نت آن بود
و اما سکوت...
ناممکن ترین ناممکن زندگىِ پر طنین من
پیچیده ترین آهنگ
دردناک ترین شکنجه ى عالم.
سلام
شعر مال کیه؟
اجازه هست بخونمش؟
سلام:)
مال خودمه
اجازه که هست دیگه:))