مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

٣١٣

و من
در غریبانه ترین پاییز زندگى ام بودم
و همدم من، حضورى بود به زردى برگ
که صداى نیستى مى داد

و نیستى براى من، عین پوچى بود
و طنین این نیستى در پوچى بى امان زندگى ام
ناموزون آهنگى، که به قیمت تمام باورهایم تمام مى شد

و این نه فقط من، که تمام جهانم بود
که در برابر ناموزونى بى بدیل این آهنگ
سر خم مى کرد

و زمستان زندگى ام
نوید پرده ى دومى
که ثبوتِ حضورِ زردِ پوچ
مضحک ترین نت آن بود

و اما سکوت...
ناممکن ترین ناممکن زندگىِ پر طنین من
پیچیده ترین آهنگ
دردناک ترین شکنجه ى عالم.
نظرات 1 + ارسال نظر
BoBo 22 دی 1395 ساعت 11:35

سلام
شعر مال کیه؟
اجازه هست بخونمش؟

سلام:)
مال خودمه
اجازه که هست دیگه:))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد