احساس خوبى ندارم.انگار همه ى رخت هاى دنیا رو دارن تو دلم مى شورن.دکتر هم گفت چیزى نیست.کلافه شدم.نمى تونم بگم هیچ کارى از دستم برنمیاد.اما نمى تونم بفهمم چمه.احساس مى کنم سایکولوژیکه.یعنى رسما دیوونه شدم.مى گم چجورى ممکنه اتند اشتباه کنه و بگه چیزیت نیست وقتى چیزیمه؟؟؟اما هنوز من یه چیزیم هست.خسته شدم.دلم مى خواد تموم شه.فقط دیگه این احساس نباشه.فقط وقتى گریه مى کنم بهتر مى شه.لعنتى!من یه حدسى مى زنم.اما دیگه داره دیوونه م مى کنه.
چیکارش کنم؟:(