مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

٢٠٧ : نفس عمیییییق.این داستان : هفته ى خوب:) به همین سادگى

اگه تو یه لحظه بفهمى  که دو تا از عزیزتریناى زندگیت دوسِت دارن:)) اگه با چشماى خوابالو گوشى موبایلتو نگاه کردى و نصفه شب گفته بودن که "دوسِت دارن".اگه انقدر خوشبختى:) پس این هفته حتمااا هفته ى خوبیه:)

"دوست داشته شدن" را دوست میداریم:)

پ.ن : الان که فکر میکنم خواهرجان هم ، کلامى بهم گفت:) صبح خوشگلِ من:)))

پ.ن ٢ : مرددم این آهنگى که دارم گوش میدم رو بفرستم یا نه؟!عاخه اصلا با حس الانم همخونى نداره:)

پ.ن ٣ : خواهش میکنم تا آخرش خوب بمون.باشه؟

پ.ن ٤ : کسى هست که فیلم "راشومون-١٩٥٠" رو دیده باشه؟؟؟

پ.ن ٥ : یه بار.خیلى قبلا تر ها.یه روز بعد یونى.همینطور الکى.با "س" تصمیم گرفتیم بریم چیتگر!بعدش هم با مترو گلشهر! برگشتیم.اولین بارى بود که سوار خط گلشهر شدم.بامزه بود.آخرین بار هم بود البته.بعد اونجا از این لواشک لقمه اى ها هم خریدیم.فقط نوشتم که بدونم چقد با هم شاد بودیم:) حیف که من به همون اندازه که دوستامو دوس دارم از دستشون هم میدم......:(

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد