مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

٢٠٦ : دل تنگى نوشت!!!:'(((

این چن وقته که حالا هرچند کج دار و مریض! اما دارم میخونم واسه امتحانم...یاد دوران کنکور میفتم.با این که الان اگه یه کنکورى بیاد تا براش حرف بزنم ، من داد سخن مى دهم! که فلان و فلان...اما این حرفا همه ش کشکه.هرچقدر هم که بخواى بى خیال باشى...اما تو شادترین لحظه هم این استرسه میاد دستشو میذاره رو گلوت:( حس و حال هیچ کارى رو ندارم.فقط دلم میخواد یه بار هم که شده همه چى طبق برنامه پیش بره.که نمیره:(

البته ناگفته نمونه که با این حجم درس و استرس! تو این ٢-٣ هفته من همچنان به تفریحاتم رسیدم.(حتى تفریحاتم بسیااااار هم زیاد شدن!!) اما با این حال بازم استرسه هست دیگه.الان هرکى هم بیاد از انگیزه ى پایان آزمون و نمیدونم از این حرفا واسه م بگه، تو گوشم نمیره:(

حالا این همه انرژى منفى دادم.یه کم هم انرژى مثبت؛))

این هفته با دو تا از دوست جان هاى عزیییییز رفتم بیرون (البته با هرکدومشون جدا) (چه پیچیده شد:دى)

با آن دوست عزیزى که یه چند وقتى میشد که از دستش دلخور بودم( و خودش هم نمیدانست البته!!) اصلا تا حالا شده که بخواین جلوى یکى از دوستانتون حرفى رو بزنین و بعد حرفتون رو بخورین!حتما شده!بعد شده که توى ٤ ساعتى که با هم هستید ١٠ بار چنین حالتى پیش بیاد.که همه ش بخواهید راجع به یه موضوعى صحبت کنید و همه ش با خودتون بگویید که "بیخیال اصلا براش مهم نیست و این حرفا"؟؟؟؟؟؟ مثلا قرار بود انرژى مثبت باشه:)

خلاصه این که با وجود همه این دلخورى ها خیلى این بیرون رفتن ها بهمان چسبید:)))

پ.ن : دلم میخواد با لپ تاپ بیام نت:(((((((((

پ.ن ٢ : کاکتوس جانممم.اومدم وبت باز نشددد.کجایى عزیزم؟؟؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد