چرا ما انقد از هم دوریم؟چرا اونى که مشکل داره منم؟
چرا میگى هستى اما نیستى؟وقتى باید باشى نیستى؟چرا نمیتونم با تو درد دل کنم؟چرا واسه میم یه عالمه اعتراف کردم.گفتم دیکه هیچکس نموند واسم.چرا اون لحظه به تو فکر نکرده بودم؟؟
چرا حسى بهم میدى که خوب نیستم؟چرا میگى دلتنگیمو باور نمیکنى؟چرا حس میکنم خیلى دوریم از هم؟دور شدیم؟ چرا خواهرم حتى یه عکس پروفایل با من نداره؟چرا میگى با هیچکس مشکلى ندارى؟من مشکلم آره؟حس میکنم دارم خلاف جهت رودخونه شنا میکنم.من یه روزى میرم.یه جورى میرم که دیگه تنها کسى هم که باهاش مشکل دارى دور و برت نباشه.کاش شجاعت داشتم کاش.اون وقت به همین زودى اشک همه تونو میدیدم.میدونى چى فهمیدم.اینو فهمیدم که تا الان فقط نقش بازى کردم.واسه همه.من اون آدمِ قوىِ همیشه خندون نیستم.من اون آدم مغرور نیستم.من خیلى ضعیفم خواهرم.هیچکس نفهمید.من تنهام و ضعیغم.اصلا هم قوى نبودم و نیستم.این هم هیچ حرف کمى نیست.دلیل همه ى نشدن هاست.به جرأت میگم همه...لعنت به دل من
مرسیییی کلی
خیلی خودتو اذیت نکن وایه فرستادنش، سرچ می کنم، احتمالا پیداش می کنم :)
خیلی خیلی ممنون
خواهش عزیزم:)