مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

شمارش معکوس!

یه حسى هست،که همه مون تجربه ش کردیم.یه لحظه هایى که با یکى از عزیزامون بحثمون میشه و بعد به خودمون میگیم که ببین اگه یه روزى نبود ...

من از این حس متنفرم.آدم وقتى عصبیه باید عصبى باشه.وقتى ناراحته باید ناراحت باشه.وقتى هم میخنده طبیعتا باید خوشحال باشه.این که بخوایم به خاطر آینده گند بزنیم به احساسات الانمون خیلى بده.میدونم که اتفاقا این حسِ باعث میشه قدر عزیزترینامونو بیشتر بدونیم و از این حرفا...اما کاش میشد فقط بگیم "چو فردا شود فکر فردا کنیم..."

پ.ن صفر! : همه ى کسانى که زندگى دانشجویى داشتن میدونن که آخر تابستون، ره توشه!! جمع کردن چقدر میتونه سخت باشه.ما از این مصیبت جان سالم به در بردیم و وسایلمان رو با نهایت سلیقه! بستیم، که فردا ببریمشون ایشالا!!

پ.ن : چرا عید قربان باید بیفته ٢ مهر.خب من حس و حال راه رو ندارم..از اون طرف هم خانواده دوست دارن ما برگردیم شمال واسه عید قربان!

پ.ن ٢ : من آدم بى عاطفه ایم!خواهر جان میگه حتى یک روز بیشتر در کنار خانواده بودن نعمته!!!من میگم حس راه نیس فقط!

پ.ن ٣ : من دیگه حرفى ندارم.حالم خوبه...

پ.ن ٤ : پى نوشت زیاد نوشتن رو دوس ندارم!معلومه؟؟؟

نظرات 4 + ارسال نظر
سهیل 28 شهریور 1394 ساعت 19:56

سلام
الا یا ایها ساقی.....چیییییییییییی
هااااااااااااا ..گمونوم عاشق شدییییییییییییی

لابد بعدا هم فارق میشییییییی ازش...افتاد مشکلهاااااااا

البته فارغ درسته فک کنم

مهندس جان 28 شهریور 1394 ساعت 15:29 http://mohandesjan.blogsky.com

با اجازه لینک شدی

اجازه ما هم دست شماس

مهندس جان 28 شهریور 1394 ساعت 15:00 http://mohandesjan.blogsky.com

منم بات موافقم. حسِ همون لحظه باید همون حس باشه ولی فک کنم این چیزا رو گوش زد می کنن تا شورش رو در نیاریم با حسمون. مثلا زیادی عصبانی نشیم تا رنجش پیش بیاد
درباره بار و بندیل دانشجویی هم بگم که ما همیشه شهریور کللل خونواده جمع میشیم تا وسایل خوابگاه برادرم رو تکمیل کنیم، هر سال وسایلشو گم می کنه و ما باید از اول تهیه کنیم

عاخه این گوشزدا فقط عذاب وجدانه که احساس آدم رو کوفت آدم میکنه
نه دیگه من الان بار و بندیلم در حد لباس و ایناس.یه کم وسایل هنوز دارم تو خوابگاه:دى

علیرضا 28 شهریور 1394 ساعت 01:06 http://www.streetboy.blogsky.com

دقیقاً معلومه دوست نداری
ایا این پست بالا بیشتر بود یا پی نوشت ها شما چه میگویید
خب اینکه نمیشه بحث نکنی چون نمیخوای از دستش بدی. ببین میدونی اصلاً بزار اینجوری بگم اگه ما ادما این چیزا رو می فهمیدیم که دنیا بهشت میشد. که دیگه مشکلی نبود. ولی خب اینم یه جور خصلت ادماست. گرچه میتونه ریشه کن شه

دیگه این دفعه پیش اومده دیگه:دى
خب الانم باز اون عذاب وجدانه هست.اما دنیا بهشت نشده.من که ترجیح میدم عذاب وجدانش هم نباشه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد