به من میگویند آدم "خودسر"ى هستم.یعنى این که کارهام رو بدون مشورت خانواده انجام میدهم اکثرا.بعد فقط آخرش که همه چیز اوکى شد بهشان انتقال میدهم.حقیقتش این که این شیوه ى زندگى رو میپسندم واقعا.همین سفر اخیرى که با "میم" داشتیم.این همه وابستگى اش به خانواده رو نمیتوانستم درک کنم.این که "پدرم نمیگذارد من فلان کار را کنم و این ها".یک زمان هایى واقعا دلم میخواست رویش بالا بیاورم.امیدوارم که هرگز هرگز این جا را نخواند.اما واقعا این نوع وابستگى اش اذیتم میکرد و باعث میشد هرچى بیشتر فکر کنم که واقعا من و او چطور با هم دوستیم!...تفکراتش راجع به بهبود اوضاع جامعه احوالم را به هم ریخت.اصلا کلا بعضى آدم ها را درک نمیکنم.حتى آن پدر و مادرى که حس مالکیت روى بچه هایشان انقدر قوى است که دست و پایشان را عملا میبندد.من اصلا با این حس "مالکیت" پدر و مادرهاى ایرانى مشکل دارم.امیدوارم یک زمانى هم انقدر کول! باشم که بچه هایم را آزاد بگذارم که هر کارى عشقشان کشید انجام دهند و زندگى کنند.نه این که محدودشان کنم به یک سرى اصول دست و پاگیر.این که بگذارم خودشان راهشان را پیدا کنند نه این که کسى به زور واردشان کند به راهى که سر و تهش را هم نمیدانند...
این خود سری نیست به نظرم!
استقلال رای هست
اگه تو این شرایط، خونواده وقت هایی که بشون نیاز داری حمایتت کنن که دیگه عالی میشه
ایول استقلال راى

خوشم اومد از انتخاب واژه
ولى جدا به نظر من هم خصوصیت مثبتیه.آدم خودش اذیت نمیشه.در عین حال هم تا حد امکان نمیذاره بقیه ناراحت بشن.خدا رو شکر حمایت خونواده هم هس...:)