مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

و زندگی ...

برداشت اول : من هنوز راه زندگیم رو پیدا نکردم!

کی بود میگفت بیشتر آدمای موفقی که من میشناسم تا 21 سالگیشون نمیدونستن میخوان چیکار کنن!

هنوز وقت هست؟

من بهت تا 22 سالگی هم وقت میدم.برو حالشو ببر:دی


برداشت دوم : پروژه!درس!علوم پایه!گیتار!کتاب!کتاب!و ...کتاب


برداشت سوم : هفته ی دیگه میرم.فرار میکنم؟نه!فقط میرم


برداشت چهارم : شبا زود بخواب.هیستریا گرفتی بدبخت!


برداشت پنجم : آزاد...


پ.ن : عنوان پست هیچ ربطی به وزش باد نداره!یه وقت وزندگی نخونیدش!

پ.ن 2 : یک تصویر مبهمی یادم هست از یه سری مغز که داخل یه ظرفایی(احتمالا حاوی فرمالین) بودن.با یه چیزی مثل یه کابل هم انگار همه شون وصل بودن به یک جایی.شایدم یه فیلمی بود.بحثش این بود که ممکنه همه ی زندگی ما فقط یه شبیه سازی تو ذهنمون باشه.یعنی این که اصلا "من"ی با این مشخصات جسمی  ظاهری وجود نداشته باشه و این صرفا یک القای ذهنی باشه(میتونین یاد فیلم inception بیفتین یه کم...) خلاصه بگم.الان دارم فکر میکنم به وقتایی که به زندگی فکر میکنیم.به این که ممکنه ما یک القای ذهنی باشیم.این که "من" واقعی ام یا نه؟؟؟تو این لحظه ها ، دقت کردین یهو انگار همه ی زندگی و بدبختیاتون میاد جلوی چشمتون.انگار یه کسی یا یه چیزی سعی میکنه دیسترکتتون کنه.خب...به نظر من اون حس یا اون فکر یا اون وجودی که حواسمونو از فکرامون پرت میکنه باید یه موجود(یا وجود) خاصی باشه...خیلی هم زرنگه ها.خیلی زرنگه.یاد نظر فروید راجع به رویا دیدن میفتم(تو همین کتاب نیچه گریست که تازه خوندم)که میگفت یه کوتوله ی سازنده ی خواب ما داریم که از فرصت ها استفاده میکنه که خواب بسازه واسه مون(خواب یعنی همون رویا).حالا فکر من ادامه ی خاصی نداره.شاید بعدا مثل فروید معروف شدم.اون موقع واسه تون توضیح میدم.تشکرات:)

نظرات 1 + ارسال نظر
محمد 13 مرداد 1394 ساعت 16:58 http://nasimkoohsarph7.blogsky.com

سلام...
جالب بود!!
موفق باشید

ممنون
شما هم:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد