مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

من از آن روز که در بند تو ام ...

آمدم گیتار زندگى ام را کوک کنم...

نتِ    تو ناگهان ناپدید شد

عزیز من برگرد

بى تو سمفونىِ   زندگى ام لنگ مى زند


پ.ن : واقعا اومدم گیتارم رو کوک کنم.که داغونش کردم... بعد این به ذهنم رسید.به بزرگى خودتون ببخشین خیلى عالى نیس:)


پ.ن ٢ : ما عادت داریم به در میگیم که دروازه بشنوه...


پ.ن ٣ : بر سر برهان نظم افتاده در شهر اختلاف

دکمه هایت را عزیزم نامرتب بسته اى؟

احسان پریسا


پ. ن ٤ : هنوز نیازمندى ها نخریدم...

نظرات 2 + ارسال نظر
خزنده 5 مرداد 1394 ساعت 14:08

آخه یاد استاد خودم افتادم. یکی از شاگرداش اومد گفت می شه سیم ببندی؟ گفت سیم پاره کرده مگه؟ گفت آره کوک می کردم پاره شد. استاده هم با یه چشم از حدقه بیرون زده نگاهش کرد و شروع کرد پیچوندن کوک یکی از سیما. یه ده دور پیچوند گفت دیدی؟ پاره نشده. تا وقتی نخوای پاره نمی شه گفتم شاید شما هم به قصد کُشت، کوک کردی

البته سیم فلزی ها بعد یه مدت که روی فرت می خورن، کم کم کاور فلزیشون ساییده می شه بعد یه مدت خودش پاره می شه. حالا که استاد دم دستته، سیم بستن رو هم کلا ازش یاد بگیر.

خزنده 5 مرداد 1394 ساعت 07:39

اون بدبخت رو چقد پیچوندی که داغون شده؟ خیلی باید تلاش کرده باشی دلت از یه جا پر بوده لابد

حالا نه خیلى داغون
اما از نت خارج شد.دیدم کوک کردنش خیلى راحته گفتم دیگه از استاد بزنیم جلو.که اینجورى شد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد