مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

٢٣٤

نمیدونم تا حالا کسى اینو گفته یا نه.اما میخوام بگم

"درد" ، مادرِ تمامِ شعرهاى جهان است...

دردى که حس کنى درمانش کیلومترها ازت دوره...شاید قشنگىِ دنیا اینه که همیشه سورپرایزمون میکنه:) باورم نمیشه که چقدر حواسم نبوده که سلامتى چه واژه ى مهمیه

باورم نمیشه که همه ى ناراحتى دیروز و امروزم واسه همین بوده.باورم نمیشه که بعضى ها چقدر تحملشون بالاست.بعضى ها چقدر ایمانشون بالاست.که در عین درد کشیدن خدا رو هم شکر میکنن.در حالى که من...

حال عزیزاتون رو بپرسین.مخصوصا وقتى میدونین عمیقا حالشون خوب نیست.مخصوصا وقتى دردشون رو براتون میگن...بلد بودن این چیزا سخته.که بدونى کى باید تنهاشون بذارى،کى باید دستشون رو بگیرى، کى باید فقط حرف بزنى و کى باید فقط گوش باشى...هنر میخواد...


تکرار این جمله براى من که "باید قوى باشى!" باعث شد از همه دورتر بشم.فقط همین.الان من پیش همه قوى ام!اما یه آدمِ قوى ى که نهایتِ هنرش اینه که گلیمِ خودش رو از آب بکشه بیرون.با این حال هم نتونه ناراحتیش رو از کسى پنهون کنه.همه بفهمن.اما انقدر دور...و انقدر دیر...

متاسفم.براى این لحظه ها.متاسفم.متاسفم.که قوى نبودنم این همه ماجرا درست میکنه.متاسفم که ازت خواستم برى چون میخواستم تنها باشم.متاسفم که هیچ کس نمى فهمه درد امروز صبح من رو...که به تنهایى تحمل کردنش براى من، چقدر سخت بود.من متاسفم.که انقدر راحت دل همه مون میشکنه.انقدر منتظرِ ناز کشیدنِ همدیگه میمونیم.انقدر من کوتاهى میکنم.متاسفم.خیلى خسته شدم.خیلى.متاسفم که میام اینجا فقط از ناراحتیام میگم.متاسفم اگه باعث آزار کسى میشم.نمیخواستم برسه به این جا.اما متاسفم که هستم.و متاسفم که یه اسلحه دست هیچ کدوممون نیست.که این هستِ تکرارى و آزاردهنده رو از من بگیریم.متاسفم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد