مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

٢١٦ : نفس عمییییییق:)

این روزا وقتى میرى بیرون ، مخلوطى از بوى سبزه عید و حس لحظه ى تحویل سال و تیک تاک ساعت و در آغوش گرفتن ها و دید و بازدید ها و حتى تصمیمات جدید براى سال جدید میاد تو ذهنت:)

در حال حاضر قابلیت منفى نگریم از مثبتش خیلى بیشتره:دى اما همه تلاشم رو میکنم که به لحظه هایى فکر کنم که همه خونواده دور هم جمع میشیم:) به لبخند بابا و به خوشحالى مامان.از این که همه مون سلامتیم.از این که همه در کنار همیم.میتونم به این فکر کنم که بعد از تعطیلات ، زندگى درسیم یه کمى متحول میشه.به این که تا قبل از تابستون موهام رو کوتاه میکنم.که به تعبیر همه بامزه تر بشم:) یا به این که هوا دیرتر تاریک میشه.یا به این که میشه باروناى یهویى بهار رو در کنار هواى خوبش داشت.و تو یه روز ٢ تا از فصل هاى موردعلاقه م رو زندگى کرد:) میشه با الف برم پاستا بخورم.اصلا هر روزِ هر روز.روزها طولانى ان و هوا قشنگ:)

مغزم خالیه خالیه... خالى به معناى واقعیش...

این آهنگ رو هم گوش بدین(به همراه متن آهنگ حتما:) )

http://s6.picofile.com/file/8240596476/ed_sheeran_little_bird.mp3.html

٢١٥ : چت شده عاخه؟:(

یک روز عزاى عمومى.براى حواسم.که دیگه جمع نیست:(

٢١٤

بلکه وبلاگمان از نحسى دربیاد:دى

من جدا باید به این سیکل معیوبِ دیر خوابیدنا و دیر بیدار شدنام پایان بدم:(

احساس میکنم مغزم داره از درون نابود میشه:(

فکر کنم حداقلش تا ٣:٣٠ بیدارم و کار دارم:(

اینم غرغرهاى بنده:دى

فردا روز سختیست!پس فردا هم!بعدش هم کلا این هفته و هفته آینده.به نظر میاد که قراره سخت باشن.هفته آینده آزمون علوم پایه س......قلبم گرفت :دى