مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

شما واقعا خوبین...

این چند وقته با آدماى جالبى همراه شدم.این که میگم جالب یعنى اصولا آدمایى که نسبتا به گروه خون من نمیخورن.اما مثل هر روز و همیشه!، سعى کردم فکر کنم که اینم یه نشونه س.اصلش این که، این که الان که واقعا از زور خواب چشمامو نمیتونم باز نگه دارم اومدم اینجا که بنویسم، به خاطر همین بود که فقط بگم این آدما آدماى عجیبى هستن.

فرض کنین  یه آدمى بعد از این که ٧٠ سالِ عمرشو تو یه اتاق سیاه زندگى کرده، تو یه روز برفى بیاد بیرون و بفهمه که اى بابا!پس زندگى این بوده!

آدمایى که دغدغه  شون با من زمین تا آسمون فاصله داره و اما در کنارش ، خیلى به اصول اخلاقى من نزدیکن....و من در کنارشون احساس میکنم که واقعا هیچ ریسمانى ندارم که بهش چنگ بزنم.به معناى حقیقى کلمه.از تقلید هم ... باید اعتراف کنم من آدمى ام که تقلید رو عالى بلدم..یعنى اگه بخوام از کسى تقلیدکنم از خودش هم بهتر عمل میکنم.امااا، همیشه جلوى خودمو میگیرم.واقعا عین حقیقته.این جاست که حس میکنم منم به اون ریسمانه نیاز دارم.اما به روش خودم.منتها هنوز اون روش اختصاصى خودمو پیدا نکردم.شاید مشکل فقط همینجاس.

راستش.....

این آدما شرمنده م میکنن...

پ.ن : بالاخره بعد از یه ماه همه ى خونواده دور هم جمع میشیم.تنها کارى که خواهر جان دریغ کرده، یه فرش قرمزه که از امشب پهن کنه جلو در...منم هم خوشحالم هم...من خیلى خوشحالم:) یه تغییر بزرگ هس این دفعه.اون هم این که همسایه ى بالایى اسباب کشى کرد و رفت.آدماى خوبى بودن.اتفاقا مدیر ساختمون هم بودن.من موندم که بعد این چجورى قبض آب و برقو باید بدیم:((

پ.ن ٢ : اومدم افتادم به جون تمیزى خونه، کیک میخورم و میریزم زمین.perdo'name هم انقدرى گوش میدم که حفظ بشم

پ.ن ٣ : راستى اینو نوشتم یاد اون روزى افتادم که رفتم پست.واسه یارو آدرس نوشتم.واسه نروژ؟!انگار این که این علامته ' کجاى حرف باشه خیلى مهم بود:/

پ.ن ٤ : این که الان نمیخوام بخوابم هیییچ جوره برام قابل درک نیست....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد