من اگه روزى اومد ، که میتونستم از این مملکت برم، و نرفتم، احمقى بیش نیستم
غربت رو هزار بار ترجیح میدم به معاشرت با مردمى که افتخارشون خوردن گوشت همدیگه ست.و احترام گذاشتن واسه شون به اندازه ى سوراخ جوراب پاى مورچه! هم ارزش نداره
من اگه روزى تونستم از این جا برم، و نرفتم، هرچى خواستید بهم بگید.چون صدردصد عقلم زایل شده.تمام!
شاید روزی نظرت عوض شه انوقت چی؟
من به جایی رسیدم نظرم عوض شد.
خیلى زودتر از چیزى که فکرشو میکردم داشت نظرم عوش میشد.اما خب...الان که فکر میکنم...چنین موقعیتى تو لحظه خیلى مخربه.و باز هم به خاطر اون لحظه، قابل بخشش نیست...