مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

بخندیم الان؟

مهاجرت؟!فقط من و میم هستیم که میتونیم راجع به یه قضیه اى که حتى هنوز فرسنگ ها از وقوعش دوریم داستان درست کنیم و حرف بزنیم و نگران اختلاف فرهنگى ها و تنهایى ها و غیره و ذلک؟!!! باشیم:)

خانومِ ف!  خانومِ ف جانِ عزیز.کاش میشد بدون رودروایسى!؟ بیام بهت بگم که چقدر از تو و اون دوست پسرِ از دماغ فیل افتاده ت متنفرم.و کاش میتونستم یه جورى بهتون حالى کنم که نه تنها شما دو تا واسم مهم نیستین!(چه برسه بخواین آینه ى دق! باشین!!!) که حتى چشم غره هات برام به اندازه ى خاله بازىِ بچه هاى ٦ ساله بى اهمیته!کاش کاش کاش انقد خوش اخلاق نبودم امروز باهات.که من فک کردم آدم شدى.اما دور از جون آدم.خدا شفات بده عزیزم:)


سردرد---کاش ما آدم ها بیشتر درک میکردیم که وقتى یک آدمى ٣ ساعت ممتد چشمش رو میدوزه به لپ تاپ تا از سر لطف کارى که هیچ سودى براش نداره رو فقط به خاطر ما انجام بده ، نیازى نیس به خاطر یه اشتباه کوچیک دلشو بشکنیم...


دانشگاه(کشتارگاه؟!!!:دى) --سر کلاس امروز همه ى فکرم این بود که من چجورى از این جا سر در آوردم.این جا کجاست؟من کى ام؟دیدم همه ى آدما از زندگیشون ناراضى ان.دیدم منم چقد معمولى ام.مثِ همه.یه آدمِ ناراضىِ دیگه.اینجور وقتا انتخاب طبیعى بهترین راه حله.دنیا ولمون کن بذار بریم بابا؛)  یه تصمیمى گرفتم(یا در شُرُفِ گرفتنش هستم!) اون هم این که لااقل این یه ترم رو خوش بگذرونم.به معناى واقعى.همه چیز سر جاش باشه اما محور اصلى زندگیم این باشه که لذت ببرم از زندگى.نه که قبلا نبرده باشم نه!فقط این که...اوکى چرا بپیچونم.اصن باید ذهنمو منرف کنم.میخوام آدماى جدید ببینم.با موقعیتاى جدید آشنا بشم.میخوام ذهنمو از این فکراى بیخودیم دور کنم.گورِ باباى علوم پایه.گور باباى معدل و درس و واحد و دانشگاه و دوستاى بى معرفت و دل تنگى و دل تنگى و دل تنگى و حسِ بى حسى و هر حس دیگه اى.میخوام خودِ خودم باشم.نمیخوام یه آدمًِ ناراضىِ دیگه باشم.میخوام از نو به خودم ایمان بیارم.خودم رو از نو بشناسم.میخوام زندگى کنم!!!

پ.ن : بدتر از همه اینه که همه ش یه حسى بهت بگه نمیشه نمیشه!

پ.ن ٢ : یادم رفته تو حال زندگى کنم.اینجورى نبودم.آینده نمیخوام.حال لطفا!

پ.ن ٣ : تموم مدتى رو که با میم حرف میزدم فکر میکردم وبلاگم  رو خونده یا میشناسه.چقدر زیاد بهم گفت که بدبینم!چرا من بدبینم؟:(((

نظرات 2 + ارسال نظر
milad 6 مهر 1394 ساعت 00:38 http://22006464.blogsky.com/

بهله

bebakhshid babate finglish!!
manam terme ghabl be khodam goftam bikhiaaaal, basse in hame esteress!!
darsai ro ke vaghean dust dashtam bardashtam bedune ayande negari!!!
va un term bishtar az termaye diga khosh gozarundam va dar nahayat moadelam behtar ham shod hatta

rahat begir, hade aghal khodet rahat mishi

من هیچ وقت به خودم بد نگذروندم تا الان
اما دلم میخواد یه کم واسه خودم باشم.واسه خودم زندگى کنم
مرسى:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد