خیلى به روز تولد اعتقاد نداشتم.شاید الان هم ندارم.همیشه روز تولدم برام یه روزى بوده مثل همه ى روزا.که اتفاقا زودتر هم تموم شده.اما تنها چیزى که خوشحالم میکنه تو روز تولدم، اینه که یه سال بزرگترم واقعا.و این بار که کسى سنم رو پرسید نمیمونم بین عدد رند و غیررند.سریع میگم ٢٠، بعدش هم یه لبخند خوشگل میزنم.با خودم هم میگم که اِ ببین!دهه ى سوم شروع شد.٢٠ واسه همه مون عدد مثبتیه.٢٠ یعنى نمره ى کامل.خنده داره که بخوام ربطش بدم که آدم تو ٢٠سالگیش کامل میشه و اینا.اما کاش واقعا سال کاملى باشه.همیشه تو اینجور برهه هاى زمانى استرس میگیرم.قبل تولدم.قبل از عید...به این فکر میکنم که سال دیگه این موقع، اگه کسى نباشه....بعد سریع زبونمو گاز میگیرم که به بقیه ى فکراى مالیخولیاییم فرصت بروز ندم.روز تولد هنوز هم برام اتفاق خاصى نیست.از کسى هم انتظار تبریک نداشتم هیچ وقت.لااقل این که قبلا تو فیس.بوک میتونستم منتظر تبریک آدمایى که برام مهم بودن بمونم.اما الان که اکانت فیس.بوک هم دى اَکتیو کردم و خلاص...الان فقط امیدوارم فقط و فقط اونایى که برام مهمن تبریک بگن.قدرنشناسى نیس اما ترجیح میدم از کسى که سال تا سال خبرمو نمیگیره تشکر نکنم.که واى مرسى که تولدم یادت بوده و اینا.اصلا اصلا قرار نبود اینایى که نوشتم رو بنویسم.راستش میخواستم بیام بگم که ماهِ من و فصلِ من داره میاد.یکى از تنها تعلقاتِ! من به این فصل اینه که توش به دنیا اومدم.و از بچگى مجبور بودم بگم که دوسش دارم.در واقع الان که بزرگ تر شدم هواى پاییز رو ترجیح میدم به بقیه ى فصلا.حالا اینارو که گفتم.اینم بگم که میخواستم پستم تو ساعت ٠٠:٠٠ ِ اول مهر منتشر بشه.که البته با این روده درازى هاى من نمیشه احتمالا.و باید این سوسول بازیارَم بسپریم به اهلش...
پ.ن : بلاگ اسکاى یهو ساعتش رفت عقب(یا جلو!) برنامه هامو ریخت به هم...
پ.ن ٢ : از صبح تا حالا اِن نفر بهم گفتن که رزرو غذاى هفته ى بعد فراموشت نشه.به سین گفته بودم ساعت ٢٣:٥٥ یادم بندازه:دى دیگه زودتر بهم یادآورى کرد منم رزرو کردم.غذاهاى دانشگاه!رحم کنید بابا:(
پ.ن ٣ : دلم براى تختم تنگ میشود!!!دلتنگى خر است.آى هِیت یو!
اصن مزخرفیه این بیست سالگی... بلانسبت ها البته! سن فقط 25 سالگی :دی نه کمتر نه بیشتر
ماه مهر پس چه ماه پرباری بوده نمی دونستیم. همینجوری فرت و فرت تولد.
من تولد 20 سالگیم بدترین لحظه ی عمرم بود. تولد 21 سالگیم یکمی کمتر بدترین لحظه ی عمرم بود. دیگه از 22 سالگی تا الان عالی بوده! نتیجه گیری اخلاقی: پس از هر سختی آسانی ای هست
من ٢٢ رو دوس دارم:)
نه بابا فرت و فرت کجا بود
٢٥ سالگى خوش بگذره خزنده جان
ما ولى فعلا میریم با ٢٠ سالگیمون حال میکنیم
به خیر بگذره
پس پیشاپیش مبارک
یه خاطره هم یادم افتاد بگم
تولد ۲۰ سالگی یکی از دوستان که رفته بودیم، یکی اومد مثلا یه حرف باحال بزنه، گفت فلانی مبارکه حالا دیگه سنت دو رقمی شد
ما همه پخش زمین شدیم
مرسیىىىىى
ایول
تولدت مبارک :)
آخ 20 سالگی من عالی بود ... یادش بخیر !
مرسى:))
کاش واسه منم عالى باشه...
خب من تازه با اینجا اوشنا شودم پس حال میگویم تولدتون مبارک ای 20 ساله کوچولو موچولو
در مورد اینکه کاملی 20 ساله هست به نظر من وقتی 20 سالت شد دیگه افتادی تو سراشیبی چشم به هم میزنی میبینی یکی دو دهۀ دیگه از عمرت گذشته تازه اگه شانس بیاری و زنده بمونی
نخواستم نا امیدت کنم ها اصلا
کوچولو:) دومین نفرى هستى که اینو بهم میگه امروز:دى
نه بابا ما با این حرفا ناامید نمیشیم الکى مثلا:)
تلاشت قابل تحسین بود:دى
من باز گیج زدم! الان یعنی تولدت شد یا نشد؟
من الان تبریک بگم یا نگم
اصلنم ... نیستم
چن روز دیگه س مهندس جان:))
نیستى بابا:)))
خودم هم نفهمیدم کى تولدمه با این نوشتنم:دى