مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

٣٥٩

این که تو رو نبینم بهتره؟یا این که ببینم که شب و روز دارى غصه مى خورى؟

یعنى زندگى تصمیماتش به همین پیچیدگى ان همیشه؟!

یعنى همه چى درست تو لحظاتى که فکر مى کنى خوبه خراب مى شن؟

تکرار کنم؟ #آدم_به_بدشانسىِ_تو_ندیدم

٣٥٨

دیشب چى مى خواستم بنویسم؟ با خودم فکر کردم تو نوتاى گوشى بنویسم اما طبق معمول تنبلى کردم.

مى خوام یه کارى رو تو دانشگاه انجام بدم.ایده ش رو با یکى از بچه ها در میون گذاشتم.کلى استقبال! اما الان همین جورى زمان داره مى گذره و دریغ از اندکى تلاش از اون که من ببینم.قرار بود بچه هاى علاقه مند رو جمع کنه و یه جلسه بذاریم.اما دریغ... این جاس که آدم به این نتیجه مى رسه که کارش رو به هیچ بنى بشرى نسپره!

پ.ن : اومدم خونه.لذت واقعى!

پ.ن ٢ : امروز امتحانه.اگه دعا نکنید حلالتون نمى کنم:))

پ.ن ٣ : نمى دونم این طبیعیه یا نه، اما از اون جایى که ایده اى که دارم یه خرده جدیده، همه ش تو یه رفت و برگشتى هستم از "آره!خودشه!مى شه!" به "بیخیال!کار زیاد مى خواد!اصلا که چى؟؟". اما من به چشم یه آزمون بهش نگاه مى کنم.این که عایا جرأتش رو دارم یا نه!خدایا جان کمک.

٣٥٧

مى گن یه کارایى رو اگه تا یه زمانى انجام ندادى دیگه بهتره انجام ندى...منم باید همون وقتى که دیوونه بودم به یه نفر مى گفتم دوسش دارم.الان دیگه اونقدر دیوونه نیستم:) الان دیگه انگار زبونم دوخته شده.نمى تونم به کسى بگم واقعا دوسش دارم.الان فکر مى کنم که دیگه گذشت.هر وقت هم اون آدم یا عکساشو مى بینم، هنوز واسم سواله، هنوز بعد این همه مدت، که اونم دوسم داشت؟یا صرفا خیالات مزخرف من بود.حس مى کنم به روح عشق توهین کردم که گفتم مزخرف:))

اما مى دونى!من از این مى ترسم که یه عالم کاراى دیگه باشه که الان وقتشه و من بى خبر از همه جا دارم الان رو مى گذرونم.بعدا چجورى مى تونم خودم رو ببخشم با این همه حسرت؟؟

پ.ن : هنوز باورم نمى شه...........

٣٥٦

احساس افتضاحى دارم.شبیه وقتى که تو یه لحظه یه اتفاق بدى میفته و تمام لحظات بعدش رو به این مى گذرونى که چى شد که این جورى شد؟یه لحظه قبل و یه لحظه بعد اون لحظه چقدر از زمین تا آسمون با هم فرق داشتن.

یه حس افتضاحى دارم مثل وقتى که حتى مثالاتون هم هیچ ربطى به احساستون نداره:)

یه حس افتضاحى دارم مثل این که اتاقم الان داخل یه فضاى سیاه قرار داره و من خوش خیالانه فکر مى کنم همه چى واقعیه.همه ى حسا همه ى حرفا همه ى آدما.در حالى که خودم تنهاترین موجودِ توى عالمم.شاید اصلا من خودِ خدا هستم و شماها رو آفریدم صرفا واسه این که منو سرگرم کنین نه؟ شاید قبلا اون فضاى سیاه رو دیدم و انقدر دلم گرفته که خودم رو تو این دنیاى الکى حبس کردم.شاید همه ى اینا بازیه.مگه نیست؟من خدا نیستم؟پس چرا انقدر تنهام؟منِ انسان چرا انقدر تنهام؟خدا خودش تنهاست و ما رو انقدر تنها آفریده که بفهمیمش؟بگیم آهان پس یعنى این!به هر حال خدا نبودن من رو هم کسى نمى تونه منکر بشه.اما به من باشه که مى گم همه مون خدا هستیم.و کم و بیش مى شه اثباتش هم کرد.اما یه چیزى قطعیه.اونم این که من خداى دنیاى خودم هستم.اول شخصِ مفرد!مگه این طور نیس؟

پ.ن : دوسِت دارم؟؟تو همین لحظه از همین جمله هم متنفرم.متنفر.دوستم داره دوستم داره!خسته شدم

پ.ن ٢ : جالبه که هیچ کس هیچ معادله اى رو به هم نمى زنه.هر روز همون جوریه که باید باشه!مى ترسم اگه نگم شکر!

پ.ن ٣ : فانتزى

پ.ن ٤ : لعنت به دوستیاتون که این بلا رو سر آدم میارین.لعنت.

پ.ن ٥ : به من گفته بود drama queen!!! دراما کوئین.مى تونین فکر کنین که هستم.مهم نیست.اما این عبارت منو یاد یه نفر میندازه فقط.که عاقبتش هم خوب نشد.همه ش فکر مى کنم مى دونن چه بلایى سر آدم میارن؟من بچه گونه برخورد کرده بودم قبول.اما تنها راه واسه بهتر شدن حالم همین بود.آدما؟؟به کاراشون فکر هم مى کنن؟؟من خسته شدم بس که همه رو درک کردم.واقعا!دلم مى خواد بى رحم باشم بقیه رو مسخره کنم بهشون بخندم، عذاب وجدان هم نگیرم.اما نمى شه.دلم مى خواد بد باشم.انقدر بد که هیچ کس توقعش رو نداشته باشه.دوس دارم خودم معادله ها رو عوض کنم.من؟! اما نمى شه!

پ.ن ٦ : تموم

٣٥٥

یه دوستى دارم.من فقط وقتى کسى دیگه نیس مى رم سراغش.اونم دقیقا به همین ترتیب:) دیشب اومد پیشم نذاشت بخوابم.صبح خواب موندم.امروز بهش پیام دادم بریم بیرون.از شهر خارج شده بود کلا:)) شانسه دیگه...

پ.ن : اما این جور دوستیا خوب نیس.احساس abuse شدن به آدم دست مى ده قشنگ...

پ.ن ٢ : بهش گفتم تلفست رو بگیر حتما خیلى حالت بهتر مى شه.رفته همه ى نسخه رو گرفته فقط تلفستش رو گفته نذارن براش.چرا؟؟؟ من واقعا سوال بزرگیه برام.چرا چیزى که من روش تأکید کردم رو نخرید؟؟؟ الان هم حالش خوب نیس.خوشحال نشم؟؟؟؟

پ.ن ٣ : اگر آلرژى دارین تلفست بخورین.خواب تقریبا اصلا نمى ده.حالتون هم خوب مى شه تضمینى.

پ.ن ٤ : خواستین هم نخرین:)) مد شده به حرف من کسى گوش نده:)

پ.ن ٥ : یه زمانى مى گفت وقتى من ناراحتم باید دوستم سریع بفهمه از رفتارم.اما خودش؟ احساس احمقانه اى دارم:)