مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

سرمان شلوغ شده:(

یه هفته ى دیگه هم تموم شد.باورم نمیشه ٦ ماه گذشته.باورم نمیشه عمر انقدر زود میگذره...

بگذریم حالا... ترم دوم کلاس گیتارم هم شروع شده.آهنگا دارن قشنگ تر میشن.انقدر معتاد شدم که بشینم ٢ ساعت گیتار بزنم در حالى که تموم کاراى دیگه رو ایگنور میکنممم:(

تو تلگرام یه چَنِلى رو یافتم که آهنگاى فوق العاده میذاره.همراه تاریخچه ى گروه ها و حتى متن آهنگ و داستان آهنگ.به ایشون هم معتاد شدم.به حدى که بسته ى نتم رو دارم تموم میکنم با دانلود این آهنگا:)))

زندگى خوبه ها.ولى به قول یکى از بچه ها من هنوز یه هفته اى از زندگى عقبم...عاقا اصلا کاش شبانه روز ٣٤ ساعت بود.یه ١٠ ساعت اگه اضافه تر بود من به همه کارام میرسیدم:)))

به وسعت نام خواهر!

چرا ما انقد از هم دوریم؟چرا اونى که مشکل داره منم؟

چرا میگى هستى اما نیستى؟وقتى باید باشى نیستى؟چرا نمیتونم با تو درد دل کنم؟چرا واسه میم یه عالمه اعتراف کردم.گفتم دیکه هیچکس نموند واسم.چرا اون لحظه به تو فکر نکرده بودم؟؟

چرا حسى بهم میدى که خوب نیستم؟چرا میگى دلتنگیمو باور نمیکنى؟چرا حس میکنم خیلى دوریم از هم؟دور شدیم؟ چرا خواهرم حتى یه عکس پروفایل با من نداره؟چرا میگى با هیچکس مشکلى ندارى؟من مشکلم آره؟حس میکنم دارم خلاف جهت رودخونه شنا میکنم.من یه روزى میرم.یه جورى میرم که دیگه تنها کسى هم که باهاش مشکل دارى دور و برت نباشه.کاش شجاعت داشتم کاش.اون وقت به همین زودى اشک همه تونو میدیدم.میدونى چى فهمیدم.اینو فهمیدم که تا الان فقط نقش بازى کردم.واسه همه.من اون آدمِ قوىِ همیشه خندون نیستم.من اون آدم مغرور نیستم.من خیلى ضعیفم خواهرم.هیچکس نفهمید.من تنهام و ضعیغم.اصلا هم قوى نبودم و نیستم.این هم هیچ حرف کمى نیست.دلیل همه ى نشدن هاست.به جرأت میگم همه...لعنت به دل من

وقتى تنهام، پیشم باش.

یه شب بارونى که تموم سفره ى دلت رو باز کنى.از سرما بلرزى اما دلت گرم بشه.

حس داشتن یه دوست.حس غیر قابل وصفِ تنها نبودن.

حس جمله ى "تو چقدر خوبى" حس جمله ى "بهم حس خوب میدى" حس این که یکى تو رو فهمیده باشه.مطمئنم که حسش غیر قابل وصفه...

حس مهم بودن. درجه ها رو کنار گذاشتن.حسِ "بودنِ" واقعى...

امیدوارم که اشتباه نکرده باشم.زندگى همه ش واسه م داستان جدید رو میکنه

حسِ لبخندِ روى لبم...

حسِ زندگى.

پ.ن : این سومین پست امروزه.میدونم:)

بعدانوشت : احساس پوچى میکنم.که از قلبم رفتى.احساس پوچى میکنم...داستانمون نیمه تموم موند

Memories......

فکر کن یه روزى اینجا رو بخونى

کادوت مبارک عزیزم:)

دلم واسه ت خیلى تنگ میشه.....

رمز همون قبلى...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.