مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

حال همه خوبه فعلا.شکرت خدا:*

١- تو خونه.جلوى آینه.با همون لباس بافتم که موقع کنکور میپوشیدم.این آسمان همون آسمانه؟آسمانى که هیچ کس رو نمیشناخت.نه س نه میم ها نه الف ها نه حتى ع.آسمان روزهایى که ابرى نبودن.یا اگه ابرى هم میومد ، زود میگذشت.همون آسمانى که هر شب مینشست و با خدا حرف میزد.به مزخرفات کتاب راز فکر میکرد.همون آسمانى که سنگ صبور خواهرش میشد.حرف میزد و حرف میزد.بذار بگم.همون آسمانى که نمیدونست اما حسود زیاد داشت.همون آسمانى که ... تو آینه نگاه کردم که ببینم چى عوض شده از این آسمان!هر روز عوض شدم.هر روز توى ٣ سال میشه یه دنیا.و من هر روزش عوض شدم.به سمتى رفتم که فکرش هم نمیکردم.زمان کنکور فکرش هم نمیکردم که یه زمانى از رشته م شاکى بشم.چقدر عوض شدم خدا

٢- پشت در بسته ى پشت بوم خوابگاه.فقط دوست داشتم کسى هوس سر زدن به این بالا رو نکنه.منتظر س بودم.اومد.کنارم نشست.هیچى هم نگفت.فکر کردم چقدر خوبه که میدونه نباید هیچى بگه.هیچى نگفت.گفتم میتونم سرمو بذارم رو شونه ت؟گفت باشه.یهو گفت فکر نمیکردم گریه کنى.گفتم چرا من حق گریه ندارم؟گفت نه!راجع به این قضیه! سرمو گرفتم بین دستام.چیکار کردم با بقیه و با خودم که اینجورى فکر میکنن.راستش دلم گرفت...

٣- چقدر جفتمون گناه داشتیم...

٤- حالم خوبه.خونه ى همه ى آرزوهاى من:)

٥- اگه با لپ تاپ جان آن شدم یه آهنگى میذارم گوش بدین:)

پ.ن : اینم از آهنگ

بین بیدارى و مرگ!...

من اون سیبى هستم که میندازنش بالا هزار تا چرخ میخوره تا بیفته پایین:دى

این ٢ هفته ى سخت اگه بگذره و نمیرم، قوى تر میشم:)

یه کم باید بابرنامه تر باشم:) اینجورى دیگه حله.فردا هم که اگه برم خونه عالى میشه.کاش چهارشنبه کلاس نداشته باشم...

اگه حال داشته باشم (و ایضا وقت:) ) یک پست بلندبالا مینویسم اینجا:) دلم از این پستاى کوتاه گرفت:)


پ.ن : خواب راحت میخوااام:(((

هرآنچه که آدمى را نکشد قوى ترش میکند. نیچه

اگر تو نباشى، من نمیمیرم.فقط قوى تر میشوم!همان قوى ى که نبودم!

چى شد که قرار شد پزشک بشم؟!(رمز قبلى!)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

تقصیر خودته!

دلم یک تعطیلىِ زیاد میخواد

مثلا یونى رو تعطیل کنم برم شمال

هیچ کس هم نباشه که زنگ بزنه بگه برگرد

کلا فکر نمیکنم کسى هم زنگ بزنه حالا

از بدبختى من همین بس که الان باید بشینم واسه فردا به اندازه ى ٢٠ صفحه متن ثقیل بخونم:(

الان؟ساعت ٣ شب؟؟؟:( این رقابت الکى هم ما رو کشته!!!