مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

١٦٣ : وابستگى...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

١٦٢ : درس که همیشه هست:)))

یه حس مخلوطى دارم از خوشحالى و ناراحتى.......

امروز روز خوشحال کننده اى بود.اما تقریبا هییییچ تلاشى واسه امتحان بسیااااار سخت شنبه نکردم...؛)

و همچنین این که، امروز ٢-٣ بار با افراد مختلف بحث کردم.با راننده تاکسى ، با فروشنده...اونم سر چى؟!سر این که پولمو نمیگرفتن چون یه کم کهنه بود...اونم تو چن تا موقعیت مختلف با اسکناس هاى مختلفاااا

راستى یه نصیحت فوق العاده بکنم بهتون:))) اونم این که واسه دوست داشتنیاى زندگیتون ، کادوى یهویى بگیرین:) بعد تو چشماشون نگاه کنین:) بعد یه نفس عمیق بکشین:) و خدا رو شکر کنین....

پ.ن : ٢ تا فنجون کوچولوى خوشگل واسه خودم و خواهرجان گرفتم:) مطمئنم خیلى خوشحال میشه.با این که امروز بحثمون شد طبق معمول همیشه:)) اما جونمون که واسه هم در میره.نمیره؟:)

پ.ن ٢ : کاش اونم منو یادش باشه واسه م کادوى یهویى بگیره:دى

پ.ن ٣ : مهندس جان  و علییى:(((کجایین پس؟؟؟؟چرا یه خبر نمیدین عاخه؟:(

١٦١

آدم باید سعى کنه هر روزش بهتر از دیروزش باشه!چقد کلیشه اى!اما من واقعا میخواستم امروزم بهتر باشه

وقتى یکى یه جورایى شما رو میشوره میذاره کنار!، سخته که آروم بمونین.سخته که انتقادپذیر باقى بمونید!

نتیجه بحث این شده بود که من آدم متوقعِ خودخواهى هستم.و الان به درجه اى رسیدم که قبول دارم که هستم...ولى واقعا نمیدونم باید چیکارش کنم.شاید بى ادبانه برخورد کردم با اوشون! تو این مدت....

واقعا الان نمیدونم واسه بهتر شدنم تو این زمینه چیکار میتونم بکنم.فعلا درمان موضعى! رو شروع میکنم.یعنى تو اولین تلاش سعى میکنم تو برخورد باهر آدمى برآیندى از اون و خودمو در نظر بگیرم.....که در نتیجه توقعاتم ازش زیاد نباشه..

١٦٠

Rain rain rain
Am I the only winner?
In this silly game
Where tears are a trophy to gather...

....though we're good people
We're bullets to each other wings...

١٥٩ : از سرِ شکمْ سیرى!

من با گوشى ى که فقط ٨ درصد شارژ داره و در حالى که فقط یه ساعته که از خواب بیدار شدم مینویسم(عین این انشاهاى راهنمایى شد:دى)

والا هدف خاصى از نوشتن الانم نداشتم.اما یه مسئله اى همین الان یادم اومد که بگم.و جرقه ش هم مشکل یکى از دوستام بود.

سوال: شما چقدر میتونین خودتون رو ببخشین؟یا در واقع تا چه حدى براى خودتون جاى اشتباه قائل میشین؟

از اونجایى که میخوام سریعا بپرم برم سر اصل مطلب ، باید بگم که مثل هر جاى دیگه اى این جا هم تعادل حرف اول رو میزنه.با این حال خودِ من معتقده به این که "پذیرش بدون شرط خود" یکى از علائم اعتماد به نفس کافیه(شایدم عزت نفس کافى!) خلاصه مطلب این که خواستم بگم به خودمون اجازه اشتباه بدیم...با این حال ، در کنار پذیرش اشتباهامون تلاش کنیم که جبرانشون کنیم.یا دیگه تکرار نکنیم:)

پ.ن : دو روز طاقت فرسا گذشت.منتظر یه سه روزه ش هستیم...

پ.ن ٢ : مثلا انقدر خسته باشى که تو اتوبوس چند بار گردنت افتاده باشه و چند بار هم خودت در معرض افتادن بوده باشى....نمیدونم به این میگن خستگى شیرین یا هرچى.اما امروزش به من نچسبید خیلى.با این که حسابى جبرانش کردم.اما...!

پ.ن ٣ : باید اعتراف کنم که من آدم بى معرفتى هستم...:(

پ.ن ٤ : بعدا مینویسم:)