مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

٣٨١

غصه خوردن راحته، گریه کردن هم راحته.چیزى که سخته بزرگ شدن با اتفاقاى زندگیه.دکتر راست مى گه.به هر حال که باید باهاش رو به رو بشم.حتى اگه بد باشه، یا خوب.هرچى زودتر بهتره.

تو پزشکى به ما یاد مى دن که مریضا رو به صورت یه پکیج اطلاعات ببینیم.مجموع اتفاقاتى که باعث شده بیمار به ما مراجعه کنه، اتفاقاتى که قبلا افتاده و حتى اتفاقاتى که واسه خونواده ش افتاده.یاد مى گیریم که تمام بیمارى هاى مریضمون رو کنار هم نگاه کنیم، اگه دارو مى دیم حواسمون به بقیه دارو ها هم باشه، یا اگه قراره براش کارى انجام بدیم ضررش بیشتر از سودش نباشه.هر روز و هر روز برامون تکرار مى کنن که چقدر سابقه ى بیمارى هاى مریض مهمه.که حال الانش چقدر مهمه، حواسمون باشه اورژانس هست یا نه، حواسمون باشه مریض داروها رو درست مصرف کنه، آموزش بدیم که مصرف به موقع داروها چقدر مهمه، یاد بگیریم چجورى باهاشون برخورد کنیم که دردشون بیشتر نشه.

استادا گفتن و گفتن و گفتن.اما با همه ى اینا، یه آدمى مثل من، همه ى شواهد رو مى ذاره کنار، و حتى یه آزمایش ساده رو هم نمى ره بده.از این ضعف خودم متنفرم.باید بزرگ شم.از همه ى چیزایى هم که مى دونم متنفرم.از این که چقدر احتمالش بالاس اونى که نمى خوام باشه هم متنفرم.از این که یکى دیگه بشینه راضیم کنه به این که برم ام ار اى بدم هم.از اون بیست دقیقه هم همین طور، از این که مجبورم به مامان و بابا بگم که پولش رو بگیرم هم متنفرم.از این که ذره اى نگرانم بشن متنفرم.

و در نهایت یاد گرفتم، که ما هر کدوم داریم یه جور بزرگ مى شیم.مهم اینه که نفس عمیق بکشیم و آروم باشیم.مهم اینه که چشامونو ببندیم و فکر کنیم همه چیز همین قدر الکیه.

نظرات 3 + ارسال نظر
زهرا 29 آذر 1396 ساعت 21:47 http://thoughtless.blogfa.com

چمیدونم کیه فقط هرچند وقت یه بار میاد یه همچین کامنتی میزاره واسم:|

اها
باشهه

زهرا 26 آذر 1396 ساعت 20:04 http://thoughtless.blogfa.com

وای این رضاعه اینجاهم هستش-_-
:|

کیه این رضاعه؟!

رضا 26 آذر 1396 ساعت 15:48

انسان و شیطان

در قرآن می خوانیم که شیطان کالائی جز غرور برای آدمی ندارد و انکار و اعمال زشت و نادرست را برای

آدمی برحق و زیبا می سازد و بدینگونه انسان در قبال کردارھای نادرست خود مغرور و خودستا می

شود. و اما آیا این کارخانه زیباسازی اعمال زشت در کجای انسان قرار دارد؟ بدون شک این کارخانه جائی

جز ذھن و قوه اندیشه گری و توجیه و تحلیل نیست. این ھمان کارگاه غرّه شدن انسان است . در این

کارگاه یک میل و عمل فاسقانه لباس عشق بر تن می کند یک عمل تجاوزگرانه لباس خدمت وایثار به تن

می کند ھرزه گی و بولھوسی تحت عنوان آزادی و اختیار و استقلال اراده توجیه میشود، ترس و عافیت

طلبی با واژه صبر و توکل تقدیس می گردد و الی آخر. پس شیطان در مغز و اندیشه ماست. ولی آیا

چگونه می توان حد و مرز و ماھیت تفکر و تعقل را از توجیه گری و تبدیل صوری مفاھیم و خودفریبی و

شیطنت تشخیص داد ؟ در قلمرو فلسفه و خودشناسی منطقی ھر چند که صدھا ملاک بین این دو امر

معلوم شده است ولی نھایتاً ھمواره جائی برای فریب فکر وجود دارد و ھیچکس از وسوسه شیطان مبرا

نیست و گرنه اطاعت از رسولان و امامان ھدایت امری بیھوده می بود و اصلاً کل دین محلی از اعراب نمی

داشت و فلسفه ودانش بشری می تواند انسان را کفایت کند و بر جای مذھب قرار گیرد.

احکام اخلاقی و عملی دین واضح ترین محک برای چنین تشخیص می باشد ولی این احکام نیز در ھر

مذھبی و فرقه و فلسفه دینی متفاوت ھستند و علاوه بر این در ھر نظام شرعی و اخلاقی نیز دریائی از

احکام در درجات متفاوت وجود دارند که ضد و نقیض می نمایند و ھمین احکام قلمرو خودفریبی ھای

خواسته و ناخواسته بشرند و لذا کفایت نمی کنند واینست که آخرین پیامبر خدا ،یک انسان متشرع بدون

امام ھدایت را ھم کافر می خواند . میزان امام است و نه احکام.



از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص 211

مى شه یه توضیحى هم ارائه کنین که اصلا چه ربطى به پست من داشت؟!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.