مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

٣٠٩

مى خواستم بهش یه کادوى تولد خیلى خاص بدم.رفتم یه کم راجع به بافتنى بافتن خوندم:)) الان اما به این نتیجه رسیدم که بهتره همون شال گردن رو از جایى بخرم که هم وقتم زیاد از دست نره و هم یه چیز آبرومندى از آب دربیاد.فکر کنم بافتن واسه بار اول مشکل زیاد داشته باشه.نمى دونم شاید هم بازم به سرم زد و رفتم شروع کردم.سخته؟!


- یکى از دوستام جدیدا ها خیلى بد شده.یعنى خبرى نمى گیره.یعنى اصلش تقصیر خودمه.چون با یه سرى از اخلاقاش نمى تونستم کنار بیام.و ناخودآگاه ازش فرار مى کردم.اما الان که حس مى کنم از بى معرفتى من ناراحته، دلم مى گیره.و انگار دیگه هم دلش باهام صاف نیست.هر بار پیام مى دم سرد جواب مى ده.دوس نداشتم اینجورى بشه...


- مى گن تهران ٣ تا گسل داره که یکیشون مى تونه بالاى ٧ ریشتر زلزله ایجاد کنه.یکى از ترساى بسیاررر بزرگ من زلزله ست.راستى راستى اگه همچین زلزله اى بیاد چى مى شه؟:( راستش من دعا مى کنم اگر هم قرار هست که زلزله بیاد یه وقتى باشه که من و خواهر جان و سین جان تهران نباشیم:(



http://s9.picofile.com/file/8277973018/Pentatonix_Have_Yourself_A_Merry_Little_Christmas_128.mp3.html

نظرات 5 + ارسال نظر
BoBo 22 آذر 1395 ساعت 03:13

تو الان با این شکلکا :( مثلا غم فردا رو نمیخوری؟!
فک کنم داری غمای پس فردارو هم امشب میخوری!
یه ضرب المثل دیگه هم بلدم تازه!
واسه قبر خالی که گریه نمیکنن

بازم راس مى گى:دى
اصلا شرمنده شدم
غم نخوریم پس اصلا:))

BoBo 22 آذر 1395 ساعت 02:54

بفرما شما هم یه لیوان آب معدنی، مهمون من
خب برن خونه خودشون! یا اصلا نصفشون بیان خونه ما، بقیه هم حالا یه جا پیدا میکنیم واسشون.
من اگه بجات بودم غم فردا رو همون فردا میخوردم. وقتی زلزله اومد واسش غصه میخوردم نه الان!

ا مرسى:))
این دقیقا همون چیزیه که باید الان بهم بگن:(( راس مى گى غم فردا رو نخورم امروز
مرسییى:(

BoBo 22 آذر 1395 ساعت 02:23

منم زیاد تو بحثای فلسفی تبحر ندارم مخصوصا امشب که دو بطری آب معدنی سفارش دادم و رو صندلی بار نشستم و دارم با لیوان آب معدنیم ور میرم!
اما اینو میدونم تو که دعا میکنی خب واسه بقیه هم دعا کن، تو دعا کن بذا اون برآورده نکنه. یا ممکنه اینجوری فک کنی وقتی واسه بقیه هم دعا میکنی ممکنه دعاهای خودت گم بشن این وسط!
میگی احتمال اینکه هیچکس تهران نباشه صفره! ینی اگه دعا هم کنی باز هم صفره؟ یعنی دعا تاثیری نداره؟ حالاکه تاثیری نداره پس واسه سه نفر هم احتمالا تاثیر نداره!
کی گفته قضیه زلزله جدیه؟ کدوم ارگان پیش بینی کرده؟! نگفتن چند شنبه میاد؟!

آب معدنى رو خوب اومدى:))
نه من صرفا سعى مى کنم منطقى بهش فکر کنم.آخه واقعا احتمال این که ما ٣ تا نباشیم تهران زیاده.اما احتمال این که هیچ کس نباشه خب نه:(
اگه دعا کنم چجورى آخه ممکنه این جمعیت از تهران برن بیرون؟اصلا برن کجا برن؟؟؟آخه نمى شه خب دیگه.البته ضمن گفتن این حرفا من یه حس شرمندگى هم دارم راستش.اما بازم نمى شه غیرمنطقى به قضیه نگاه کنم.
آره انگار جدیه.کسى خیلى صداشو درنمیاره.اما یه مسئولى چن وقت پیش گفته بود که اگه زلزله بیاد مردم خودشون باید کمک کنن و امکانات ما خیلى زیاد نیست و اصلا کافى نیست:(

BoBo 22 آذر 1395 ساعت 01:56

من میدونم حالا اگه زمانی زلزله بیاد، من از شانس بیخودم، تهرانم! حالا سالی یه بار تهران نمیایما! همون یه بار هم از شانس ما ۷ ریشتری میاد!
حکایت ما الان شده حکایت اون دکان داری که میبینه همه شهر سوخته و دکان خودش سالمه و خداروشکر میکنه!!
بهتر نیست دعا کنیم زلزله نیاد، یا اگه هم میاد هم شما، هم خواهرجان، هم سین جان و هم بقیه مردم تهران نباشن؟ :دی

من نمى خوام بحث فلسفى کنم چون بلد نیستم:دى اما خب این حرف مثل این مى مونه که مى گن خدا همه مریضا رو شفا بده و من از بچگى با این قضیه مشکل داشتم.
خب احتمالش تقریبا صفره که هیچ کس تهران نباشه.اما من مى تونم حداقل واسه خودم و دوستام دعا کنم.
البته اون حکایت شهر سوخته هم درسته که ناراحت کننده هست تا حدى.اما اگه به عمقش فکر کنیم کیه که از این قضیه خوشحال نشه؟؟ مسلما آدم از این که شانس آورده خوشحال مى شه دیگه
من زیاد دعا کردم که کلا زلزله نیاد.اما مثل این که قضیه جدیه:(

سلام ، دلنوشته های قشنگی بود ، ولی خب اگه تو تهران زلزله اومد ان شاء الله که به هیچی صدمه نزنه ، نه فقط به شما و دوستاتون ...
به منم سر بزن ؛ یاعلی ...

خیلى ممنون
بله بله ایشالا هیچ کس آسیب نبینه:))

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.