مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

٢٩٩

امان از بعضى آدما

امان از بعضى لحظه ها

امان از بعضى فکر ها

این که از از آدمى بنویسم که فقط براى یه مدت کوتاه باهاش برخورد داشتم مسخره است.اما بعضى آدما عجیب آشنا به نظر میان.هرچقدر هم که غریبه باشن.انقدرى که یه روز، یه هفته، یه ماه، یا حتى سال ها بهشون فکر کنى.

الان وقتیه که همه ى آدما برام ترسناکن.نزدیک شدن به آدما سخته، جرأت مى خواد.اما آشنا بود.همین!همین و تمام!واقعا چه اهمیتى داره؟آدمى که احتمالا هرگز دوباره نمى بینم."احتمالا" قشنگ بود نه؟همیشه روزگار با ما بازى مى کنه.مى گن البته!من مطمئن نیستم.اما انگار ما هم مى تونیم باهاش بازى کنیم.چرا که نه؟

- فکر کنین یه زمانى همه مون بفهمیم که زمین گرد نبوده و نیست.یا مثلا خورشید یه لامپ خیلى خیلى خیلى بزرگه.مى خوام بگم مثلا فکر کنید پایه اى ترین مفاهیم ذهنیتون زیر و رو بشه.واقعا دیگه به چى مى شه اعتماد کرد؟

من الان تو این وضعیتم.دیگه به هیچ چیزى اعتماد ندارم.حتى چشماى خودم.تنها فکر کردن سخته.دلم خدا مى خواد.همین.

-- انگار این فکرها صرفا نشخوار ذهنى یه سرى فکر معیوب دیگه ان!

اگه احتمالا دیدین یه مدت طولانى ننوشتم بدونین اِشکال نرم افزارى پیدا کردم.

--- WW

نظرات 1 + ارسال نظر
مترسک 30 مهر 1395 ساعت 05:58 http://drshariati1395.blogsky.com/

لایــــــــــــــک
وبت عالیع موفق باشی

مرسى:)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.