مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

٢٧٧

همه مون میدونیم که چقدر همه چیز خوشحال کننده تره وقتى کسى هست که میتونى روش حساب کنى.که بلدته و میدونه کى هستى.اما وقتى همچین آدمى رو هیچ کجاى زندگیت نمیبینى، وقتى به این نتیجه میرسى که رویات اونقدر دست نیافتنیه که حتى عزیزترین هات هم فکر میکنن که نمیتونى، وقتى کسى نیست که بهش تکیه کنى، به خودت تکیه میکنى!درسته؟به خودت!پس چرا دست رو دست میذارى؟؟؟

آخه چرا تا هزااار کیلومترى من همه ش کویره.حتى یه آدم، حتى یه آدم هم نیست که بدونه مسیر طولانى من چقدر برام مهمه.شاید باید من اون آدمه باشم، شاید روزى هم کسى فهمید که من چى میگم.شاید شاید.شاید روزى خواهرجان هم شروع کرد به باور کردن من.و نه تحقیر رویام.چقدر بیان این حس سخته.و نمیخوام فقط بخشى از غرغر کردن هاى روزمره م باشه که تا فردا هم فراموش میشه.اصلا باشه.میخواى بگى هیچ کس جز خودم نمیتونه کمکم کنه؟باشه!فهمیدم!اما اگه کسى هم باشه که بتونم باهاش حرف بزنم گناه بزرگى نیست..کسى که بفهمه دارم چى میگم.کسى که بدونه جدى ام، بدونه راجع بهش فکر کردم، بدونه تحقیق کردم و میدونم باید چیکار کنم.میدونى!تنها چیزى که الان نیاز دارم اینه که این روزا بگذره و بزرگ تر بشم.وقتى به اون جایى رسیدم که زمانشه، اون وقت به همه ى این آدم ها خواهم فهموند که من کى هستم.میدونم تنبلم، میدونم گاهى سر به هوام، اما مگه قبل از این نتونستم؟پس بعد از این هم میتونم...

پ.ن : به یک آدم شدیدا پشتکارى حسودیم میشه:( اما فکر میکنم با زمان حل میشه.این جورى نمیمونه.من، اینجورى نمیمونم...مگه نه؟


پ.ن : اعتراف سختیه اما ما دخترا واقعا چه مونه که از محبت یه پسر تا آسمون میریم و برمیگردیم؟؟!!

پ.ن ٢ (اضافه شده به درخواست دوستان) : پى نوشت ١ راجع به همه مون درست نیست؛)

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.