مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

همون قبلیه:)

در ادامه ی ویدئوهای TED که دیشب دیدم یه مطلب جالبی بود که دوست دارم واسه شما هم بگم.

یه مطالعه ای انجام داده بودن روی یه تعداد زیادی آدم(هزار تا مثلا).بعد از نصفشون خواسته بودن که حدسشون رو از میزان تغغیراتشون (تو زمینه های مختلف شخصیت ، شغلی ...) تا 10 سال آینده بگن.از بقیه هم خواسته بودن که میزان تغییراتشون رو تو همون زمینه ها تو 10 سال اخیر بگن.بعد یه نمودار خیلی جالبی ازش دراومده بود.من نتیجه ی کلیش رو میگم بهتون.اون هم این که حجم تغییراتی که ما توی 10 سال تجربه می کنیم خیلیییی بیشتر از تصورات و تخیلاتمونه.و در واقع آقای روانشناس پرِزِنتِر میگفتن که اصولا وقتی یک آدمی میگه که تخیل من ضعیفه ، کاملا حرف درستی زده.یعنی شما ممکنه الان تو نقطه ی A باشین و تصورتون از 10 سال بعد نهایتا نقطه ی C باشه.اما بعد از 10 سال برسین به نقطه ی U!!! (با فرض حروف الفبا و اینا) یه مطلبی هم بود که البته احتملا همه میدونیم.که میزان تغییرپذیری ما انسان ها با افزایش سن کمتر میشه.

اما میدونین جالبی این ویدئو برای من همین غیر قابل پیش بینی بودن بود که با یه مطالعه ی آماری خیلی قشنگ اثبات شده بود.و این که ، حرف آقای روانشناس هم همین بود که به خودتون اجازه ی تغییر کردن بدین.اگه یه تغییر ناگهانی پیش بیاد ، خب بیاد.اگه دوست دارین اوضاع رو تغییر بدین ، بسم الله.اگه از شغلتون راضی نیستین عوضش کنید.اگه شهرتون رو دوست ندارین مهاجرت کنید.اگه دوستاتون رو دوست ندارین باهاشون قطع ارتباط کنید.اگه خونه تون رو دوست ندارین عوضش کنید.از تغییر نترسید.چون بخواهید یا نخواهید زندگی شما رو تغییر میده.پس چه بهتر که این تغییر در جهت همون خواسته های شما باشه.قبل از این که اخراجتون کنن (به خاطر بازده کاری کم) ، خودتون شغلتون رو ترک کنید.قبل از این که کسی شما رو از زندگیش پرت کنه بیرون ، خودتون این کارو بکنید.زندگیتون رو دستتون بگیرید و از تغییر نترسید.(آخرش هم همون عنوان پست قبل رو بخونید...که تنها ثابت زندگی ، تغییر است....)


پ.ن : برادر على!وبت از دسترس خارج شده.خبر بده لدفااا:تعجب:

نظرات 2 + ارسال نظر
خزنده 22 آبان 1394 ساعت 03:38

این "تغییر کنید"م از اون حرفاسا! مگه به این سادگیه؟ نمی گم نباید تلاش کرد، نمی گم نمی شه، ولی مشکل کسی مثل من که از تغییر نکردن ضربه می خوره، این نیست که مزیت تغییر کردن رو نمی دونه. اینه که اصلا نمی تونه از جاش تکون بخوره. حالا اینکه یکی بهم بگه : اگه راضی نیستی از شغلت تغییرش بده، به چه درد من می خوره؟!

و مساله فقط این نیست البته. مساله اینه که تغییر خیلی جاها هم بده. به درد نخوره. انسان به طور کلی دوست داره مسیر ثابتی رو توی زندگیش بوجود بیاره و روش حرکت کنه. تغییر یه بار روانی نسبتا قابل توجهه و ما اگه دائم بخوایم تغییر کنیم دیگه وا ویلا.

فکر کنم اگه اشتباه نکنم بحث اصلی ، ایمان به خود باشه.یا پذیرش غیرمشروط خود.این که اگر خواسته مون چیزى غیر از این شرایط الانه، پس خواسته مون رو محترم بدونیم و بریم دنبالش.البته که اگر از شرایط راضى باشیم نیازى به تغییر نیست و اصلا دلیلى هم نداره...
راستش مسأله دائم تغییر کردن نیست!مسأله تغییر بهینه است.شاید روى کلمه ى تغییر زیاد مانور دادم تو پست.اما هدف اصلى پست در کنار تشویق به تغییر، تشویقى هست به تسلیم نشدن، تن به تکرار ناخواسته ندادن...
و به نظرم این که واسه خیلیا همین تلنگره کافیه.مثلا واسه یکى مثل من همین تلنگره ارزشمنده
شما هم انقدر با تغییر بد نباش.تغییر بهینه بسیااار هم کاربردیست.درسته که تغییر همیشه خوب نیست.اما سکون و عادت به شرایط از اون هم بدتره

مهندس جان 21 آبان 1394 ساعت 15:52 http://mohandesjan.blogsky.com

چقد جالب...
برم دست به کار بشم ؛)

اوهوم:))

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.