مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

درهم و برهم...

یعنى هیچ کس تو بلاگ اسکاى از طوفان عجیب ناگهانى تهران ننوشته؟یا من لوس شدم؟؟؟اینم میشه که نصفه شب بلند شى برى هم اتاقى ترسناکتو یهو ببینى!نصفه شبا از نظر من تایم فکراى وحشتناکه!مخصوصا اگه از یه خواب ترسناک بیدار بشى...و اولین چهره اى که میبینى هم اتاقى ترسناکت باشه.یه چیزى میگم.شاید بخندین اما من میگم!شاید ناشکرى!؟ باشه...اما الان دوست دارم یه جایى باشم دقیقا اون طرف کره ى زمین!!!با یه کم اغماض!به این شرط که نیفتم تو اقیانوس آرام!این آهنگه داره همه ش تکرار میشه.تا چند مین دیگه احتمالا از خودم هم متنفر میشم...یا من اوضاعم خیلى بده یا این که واقعا امکانش هست هم اتاقیم الان با چاقوى تو دستش بزنه از پشت قفسه سینه مو بترکونه..خب به نظر من مرگ با چاقو،مخصوصا تو قفسه سینه که بعدش آدم دچار خُرخُر میشه بدترین نوع مرگه!و من هنوز دارم به مهمونى اونور دنیا فکر میکنم...آهنگه هم ریپیتتت!ساعتو ٢ ساعت ببرین جلو بعد من آروم میشم!لعنت به زندگى!هوم؟پى نوشتاى این پست جالب میشنا:دى حتما دنبال کنین......گفتم دنبال کنین یاد اینستاگرام افتادم.جدا ما ملت ع... همه چیزو در میاریم.خیلى وقتا فکر میکنم بعد اینستا چى جاشو میگیره...خداوکیلى چه استعدادا که این وسط تلف نشده..چجورى خودشونو میبخشن اینااا!زندگى چند میلیون نفرو میریزن رو هوا.آدم باهوش آدمیه که از سیل جمعیت میزنه بیرون!راه خودش رو میره.به جاهاى بهترى هم میرسه! راستى چى میشه که یه آدم معتقدى اعتقادش رو از دست بده.یا مثلا چى میشه که یه آدمى که شما سر اعتقادش قسم میخوردین بیاد بهتون بگه جا زده!ایمانشو از دست داده... یا مثلا چى میشه که شما وقتى چشم آدما رو میبینین قلبشون رو احساس میکنین... من یاد این میفتم که انیشتین؟! که فهمید میخوان از اکتشافاتش بمب تهیه کنن چه حسى داشت!من یه توانایى ى دارم!و دوست ندارم ازش بمب بسازم.نمیخوام بچه بازى دربیارم گُل بسازما مثلا!اما بمب هم نمیخوام.میخوام یه چیزى باشه که به نفع خودم و بقیه باشه!حالا مهم نیست! من هنوز دلم میخواد برم اونور دنیا.تکنولوژى هنوز یه اپسیلون هم پیشرفت نداشته ها!البته میگن دولت ها از ما خیلى جلوترن تو تکنولوژى!!...مثلا شاید اگه یه مأمور سیا!! بودم میتونستم برم اونور دنیا الان!فکر کن یه چشم به هم زدن! راستى من خیلى دوست دارم اول پستام تِم بذارم!که پست رو با تِمِ مخصوص بخونید.چون به نظرم بیشتر به ذهن نویسنده و آشفتگى هاش نزدیک میشین.اما به فرض که من بگم برین این آهنگ aaron رو به نامِ rock my world گوش بدین...شما که نمیرین گوش بدین!منم خودمو خسته نکنم الکى!؟..پس شما هم گوش ندین.منم فقط اولشو دوست دارم.تو این سکوت نصفه شبى میچسبه...پست درهم بر همى شد...مثلا میشه آخراى روز جمعه هم یکى اصرار کنه که شما خیلى دِپ هستین!!بعد شما از فکر این که دِپ هستین دِپ بشین!به هر حال امروز دیگه روز اول هفته س ......سعى کن به مسخره ترین شکل ممکن ، امروزت رو شاد بگذرونى!چون احتمالا هفته تو میسازه!...

پ.ن : من یه ویژگى ى دارم!!نمیخوام اسمشو بذارم خاله زنکى ها!امااا.حالا این ویژگیم چیه؟!اینه که من معمولا خیلى دوست ندارم با گوشیم عکس بگیرم!عوضش گوشیم پره از اسکریناى مختلف، عکس یه صفحه از کتاب که تو لحظات آخر کنار هم بودن ازش گرفتم!! ، عکس پروفایل بچه ها (اینجاشو توضیح میدم بعدا!) ، عکس خواننده ى مور علاقه م، عکس چتم با یه آدم بیشعورى (که احتمالا خواستم به سین نشون بدم!) و .... نکته ى جالب این قضیه همون عکس پروفایله.به این صورت که ممکنه شما بیاین تو عکساى گوشى من در حال گشت و گذار باشین! بعد یهو عکس پروفایلتونو ببینین!...دلیلش رو واقعا هم نمیدونم چیه.شاید این باشه که یه نکته هایى کشف میکنم که میخوام بعدا به یکى گوشزد کنم!مثلا این که فلان روز، تولد فلانى بوده هااا:/ اما خب چى شد که اینو نوشتم!؟این که رفتم تو عکساى گوشیم دیدم عکس یکى از سال بالاییا، خیلى شیک بین عکسامه.بعد خنده م گرفت.دیدم خدایى یکى یه کم بیشعور باشه میتونه واسه من هزار جور حرف دربیاره!هیچى دیگه زود قضاوت نکنین!!خلاصه این که گوشى من یه پایگاه اطلاعاتى عجیب و غریبه.و البته جالب یا ناجالب! این که نمیذارم دست احدى بهش برسه!!!!


نظرات 4 + ارسال نظر
علی 27 مهر 1394 ساعت 00:23 http://lajani.blogsky.com/

فک نمی کردم همشو بخونم ولی خوندم
ولی جدن شما دخترا انگیزتون چیه درباره این چیزای مختلف اینقد فکر می کنین
حال دارینا

بس که جذاب نوشته بودمش:دى
به دختر پسر بودن ربط نداره که

علیرضا 26 مهر 1394 ساعت 01:00 http://www.streetboy.blogsky.com

اخرش رو باید هنوز دوست دارم اونطرف باشم رو باید می نوشتی
ببینم نکنه احیاناً عکس ما ها هم توی اون بانک اطلاعاتیت رفته؟
در آخر نیز چه ذهن مشوشی دوستت با چاقو. فکر کن. تازه فکر کن به جای اینکه چاقو رو فرو کنه همون لحظه برگردی و با همون چاقو خودت بکشیش.

جمله اولت ترجمه میخواد ولى من فهمیدم:دى نه دیگه دو بار فکر کنم کافى مى نمود؛)
دیگه حالا لو نمیدم بانک اطلاعاتیمو
نه من با چاقو کسى رو نمیکشم:دى

mohandes jan 25 مهر 1394 ساعت 23:55 http://mohandesjan.blogsky.com

واقعا وحشتناک بود بارون دیشب ولی اگه کسی چیزی دربارش ننوشته شاید حال نداشتن، مثل خودم
آخخخخ گفتی اینستاااا، 50% دپ شدن های به خاطر پستهای مزخرف مردمه که می خوان ما شادیم، ما خوشبختیم، ما کووولیم، ما پولداریم، ما همش تفریح می کنیم، ما ... همیشه هم گول می خورم
درمورد آدم معتقد که اعتقادشو ... من همینم!!! حالا نه تو فاز ایمانی! تو فاز درسی!!! همه هم وقتی می بینن منو باور نمی کنن و فکر می کنن دارم دروغ می گم
باور کن اگه آهنگو میذاشتی اینجا گوش میدادم ولی الان حال سرچ کردن ندارم
برم دیگه برم، موتور چرت و پرت گوییم رو روشن کردی دختر

عاخه حیف بود کسى ننویسه:)
بابا نخون این پستا روووو.من که چن وقته مورد غضب بقیه ام به خاطر لایک نکردن و اینا.فقط این اکانته اونجاس داره خاک میخوره.اینجورى بهتره بابا.خزعبلات و عقده هاى ملتو بخونیم که چى....
عاخه این بلاگ اسکاى بازى درمیاره وگرنه میذاشتم آهنگو:(
نه بابا خواهر این چه حرفیه.تا باشه از این چرت و پرتا:دى

Emma 25 مهر 1394 ساعت 06:18 http://eterafatezehn.blogsky.com/

به چه مواردی اشاره کردی واقعا ایول

دیگه حوصله یارى نکرد.وگرنه بازم بود

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.