مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

مگو نامه!

به بزرگى خودتون ببخشین...

ایست!

سلام ارى جانِ جان

امروز را روز تمیز کارى نام نهاده ام.هرچند خواهر جان تاکید مى کند جمعه ها روز تمیزکارى است، اما براى من زیاد پیش آمده که شنبه روز تمیزکارى باشد.خلاصه این که کلى کار ریخته بر سرمان..

این روزها ساعت ٢ شب میخوابم و ساعت ١ بعد از ظهر روز بعد از خواب بیدار میشوم!!!مثل این که این قضیه خانواده را دلخور کرده ارى جان.راستى.نگفتم که یک ماه آینده را در خانه میگذرانم؟:) البته در کنار خوبى هایش این کنار آمدن با قوانین خانه جداً کار دشوارى است.

قصد غرغر کردن و این ها را که ندارم.پس غرغرها بماند براى وقت هاى بى حوصلگى.الان در واقع آنقدرى خوب هستم که دلم بخواهد همین الان دنیا را بدرود بگویم.آخر میدانى ارى جان!این جور لحظه ها براى آدم لحظه هاى خوبى است.منظورم این لحظه هایى است که آرزوى یک ایست قلبى ناگهانى را میکنى.این یعنى این که همه چیز اوکى است و به قول یکى، وقتى همه چیز اوکى است باید ترسید که نکند هه چیز از اوکى بودن خارج شود.خلاصه این که ما فعلا این طرف قضیه هستیم..البته فقط اگر مسئله ى بحث دیروزم با پدرجان را نادیده بگیریم..بعضى وقت ها فکر میکنم خیلى سنگ دلم.اما میدانى، آدم ها تقاص(؟) پس میدهند ارى جان.من نمیخواهم تقاص زندگى کسى را به رویش بیاورم اما ... اِنى وِى ..بحث دیروز را فراموش میکنم و حس میکنم که الان اوکى ترین وضعیتى است که میتوانسته وجود داشته باشد.پس همین حالا هم میتواند رخ بدهد.ایست قلبى را میگویم...

ارى عزیزم مراقب خودت باش.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.